مه 122015
 

چكيده
پيدايي حكومت صفويه در نخستين سال هاي سـده ي دهم هـجري/شانزدهم مـيلادي، يكي از مهم ترين تحولات تاريخ ايران و اسلام است.از مهم ترين ويژگي هاي حكومت صفويه، رسميت [عموميت و اشاعه ]بخشيدن به مذهب شيعه ي دوزاده امامي در گستره ي ايران بـزرگ آن روزگار و تأسيس حكومتي مبتني بر آن است.در اين ميان نقش فقيهان و عالمان شيعه و اقدامات آنـان در فراهم آوردن مقدمات گسترش مـذهب شـيعه قابل توجه است.
يكي از اين فقيهان و عالمان علامه شيخ محمد باقر مجلسي (0111-7301 هـ.) است. وي از نخستين و پركارترين عالمان شيعي ايراني است كه به تجميع، ترجمه و نشر احاديث امامان دوازده گانه ي شيعه(ع)به زبان فارسي پرداخت.مجلسي با قبول مناصب امامت جمعه،قضاوت و شـيخ الاسلامي در دوره ي شاه سليمان (5011-7701 هـ.)و سپس شاه سلطان حسين(5311-5011 هـ.)با استفاده از نفوذ و قدرت خود تلاش فراواني در جهت اصلاح امور خلق برپايه ي مباني ناب شيعه و مبارزه با تصوف و فلسفه انجام داد.

مسئله ي اساسي پژوهش حاضر،بررسي نقشه علامه مجلسي در گـسترش و تـثبيت تشيع در ايران است و مؤلف سعي نموده است تا به بررسي توصيفي و تحليل نقش علامه مجلسي در آن عصر،اقدامات او و پيامدهاي آن بپردازد.
كليد واژه ها:
صفويه،محمد باقر مجلسي،شاه سليمان، شاه سلطان حسين،مذهب شيعه.
درآمد
تأسيس دولت صفوي به سال 709 هـ.ق./ 1051 م.نقطه ي عطفي در تاريخ ايران پس از اسـلام محسوب مـي شود.حتي مي توان آن را رنسانسي سياسي-مذهبي [،فرهنگي ]دانست؛چرا كه براي نخستين بار پس از ورود اسلام به ايران،در فلات ايران حكومتي«ايراني»،«مستقل»،«قدرتمند»و بر پايه ي«اعتقاد مذهبي»تشكيل شد تا پس از حدود نه سده از حمله ي اعراب به ايران،شاهنشاهي بزرگي همانند شاهنشاهي ساساني(256-622 م.)در قلمرو ايران شكل بگيرد.باري،در عصر مـوردنظر،حكومت صفويه نـقش اساسي در حفظ تماميت ارضي،هويت ملي و مذهبي ايرانيان ايفا كرده است.
نخستين اقدام شاه اسماعيل يكم(039-709 ه .ق.)-بنيان گذار حكومت صفوي-رسمي اعلام كردن مذهب شيعه ي دوازده امامي در ايران بود.از نتايج مهم اين اقدام مي توان به ايجاد مشروعيت و مـقبوليت بـراي حـكومت صفوي،حميّت و غيرت براي پيروانش با تـكيه بـر مـذهب شيعه(كه موجب تمايز از ديگر كشورهاي جهان اسلام شد)اشاره كرد.اين اقدام شاه اسماعيل و حركت پادشاهانم صفوي بعدي، از جريان صوفيانه به سمت جريان فـقاهتي-شريعتي مذهب جـعفري،موجب احـساس نياز آنان به عالمان شيعه،براي مشروعيت بخشيدن به حـكومتشان در دورهـ ي غيب امام دوازدهم شيعيان(عج)و تدوين و اجراي احكام مذهب شيعه بود.در جنين فرايندي بود كه عالمان شيعه از بحرين و عراق و به خـصوص جبل عـالم لبـنان به ايران دعوت شدند و مهاجرت آنان به ايران آغاز شد.از نـظر گستردگي،مهاجرت عالمان جبل عام به ايران،در تاريخ تشيع بي سابقه و يادآور موج مهاجرت فقيهان حلّي به بغداد پس از سقوط اين شهر بـه دسـت هـلاكو خان مغول بود1.
از مشهورترين عالمان جبل عاملي بايد به محقق كركي(049-078 هـ.)اشاره كـرد كـه در نخستين سال هاي حكومت صفوي از جبل عامل لبنان به ايران آمد و با فتاوا و نظراتي چون وجوب نمار جمعه در دورهـ ي غـيبت امـام زمان(عج)،دادن خراج به حاكمان حتي ستمگر و دريافت ارزاق و هديه ها از ايشان و… به منصب شيخ الاسـلامي شـاه تـهماسب(489-039 ه .ق.)و امامت جمعه ي اصفهان رسيد.2
يكي ديگر از عالمان جبل عاملي كه تأثير زيادي در دوره ي ابتدايي صـفويه داشـت،شهيد ثـاني 3است كه هرچند به ايران نيامد و عملا به دستگاه حكومت صفويان نپيوست،ولي نظريات وي 4،عالمان ديگر را به پذيـرش قـضاوت و امات جمعه از سوي دولت صفوي ترغيب كرد كه اين امر به تثبيت حكومت صفوي و افـزايش نـفوذ اجـتماعي فقها انجاميد.5
آخرين،معروف ترين و بانفوذترين عالم جبل عاملي،علامه محمد باقر مجلسي 7است كه ما به ذكر زندگي او مي پردازيم.
تولد
محمد باقر مجلسي در روزهـاي آخـر سال 7301 و يا به قولي در اوايل سال 8301 هجري قمري در منزل محمد تقي مجلسي،معروف به مـجلسي اول،ديـده بـه جهان گشود.محمد تقي كه از شاگردان بزرگ شيخ بهايي و در علوم از سرآمدان روزگار خود بود،داراي تأليفات بسيار از جمله«احياء الاحاديث فـي شـرح تهذيب الحديث»است.7او را نخستين كسي دانسته اند كه علم حديث را در دوره ي صفويه منتشر ساخت.8 مادر محمد بـاقر،دختر سـيد مـحمد حسيني عاشوري قمي بود.9و پدربزرگ او ملا مقصود،از دانشمندان باتقوا و از مروّجان مذهب تشيع بود.در دليل شهرت اين خاندان بـه«مجلسي»گفته اند كـه چـون ملا مقصود در اشعار خود،«مجلسي»تخلّص مي كرده خاندان او نيز به اين نام شهرت يـافتند.01هم چنين آوردهـ اند كه چون«محمد تقي»در قريه ي«مجلس»اصفهان مي زيست،اين خاندان به مجلسي ملقب شدند.11
استادان
محمد باقي در خانه ي علم و دانش و زيردست پدري عالم و«داراي وسعت مشرب و نـظر21بزرگ شده بـود و از همان ابتدا علاقه ي فراواني به يادگيري علوم داشت.خود او مي نويسد:
«من در ابتداي جواني به فراگيري هـمه ي گونه هاي دانـش عشق مي ورزيدم و شيفته ي به دست آوردن ميوه هاي درخـت عـلم بـودم و به فضل خدا به بوستان هاي علم راه مي يافتم و بـه بـرداشت هاي درست و نادرست وقوف پيدا كردم؛تا آن كه آستيني پربار از ميوه هاي گوناگون و دامني پر از گل هاي رنـگارنگ فراهم سـاختم،از هر آبشخوري جرعه ا سيراب كننده نوشيدم و از هـر خـرمني خوشه اي بـي نيازكننده بـرگرفتم. آن گاه بـه نتايج و غايات اين دانش ها انديشيدم…و سرانجام بـه فـضل و الهام خدا دانستم كه زلال علم اگر از چشمه سار پاك وحي به دست نيايد،سيراب نـمي كند و حـكمتي كه از ناموس دين نباشد گوارا نيست.»31
محمد بـن حسين حر عاملي،معروف بـه شـيخ حر عاملي،صاحب«وسائل الشيعه»در اجازه اي كه به مـجلسي داده مـي نويسد:«وي دقت نظر خود را صرف دانش حديث و فقه،بلكه همه ي دانش ها كرد و انديشه هاي عميق خود را در راه هـمه ي گـونه هاي كمال به كار گرفت».41
مجلسي در اندك زماني بـر دانـش هاي صـرف و نحو،معناي و بيان،لغت و ريـاضي،تاريخ و فـلسفه، حديث و رجال،درايه و فقه و كلام احـاطه پيـدا كرد و در چهارده سالگي از فيلسوف بزرگ اسلام ملا صدرا اجازه ي روايت گرفت.51غير از پدر،محمد باقر از محضر درس عـالماني چـون محمد صالح مازندراني، حسن علي شوشتري،ملا مـحسن فـيض كاشاني 61، ملا صـدرا71،رفيع الديـن مـحمد بن حيدر طباطبايي ناييني،محمد قـاسم قهپايي،محمد شريف الدين محمد اصفهاني،شرف الدين علي بن حجة اللّه حسني حسيني شولستاني،شيخ علي پسر محمد پسر شـيخ حسن پسـر شهيد ثاني،معروف به شيخ علي اكـبر و سـبط شـهيد،سيد مـيرزا جـزايري،شيخ عبد اللّه جـابر عاملي،شيخ مـحمد بن حسن حر عاملي،و محمد مؤمن،پسر دوست محمد استرآبادي،استفاده كرد.81 علامه مجلسي هم چنين،علاوه بر ملا صدرا و شيخ حر عـاملي كـه در بـالا اشاره گرديد،از ملا محسن فيض كاشاني،ملا صالح مـازندراني(در گـذشته بـه سال 0801)و مـلا مـحمد طـاهر قمي(در گذشته به سال 8901)«اجازه ي روايت»داشته است.91
شاگردان
علامه مجلسي هم چنان كه در محضر استادان بزرگي تعليم ديده بود،شاگردان بزرگ و زيادي نيز تربيت كرد كه از مشهورترين آنان مي توان به سيد نعمت اللّه جزايري،مير محمد صالح خاتون آبـادي،ملا ابو الحسن شريف عاملي،حاج محمد اردبيلي،ميرزا عبد اللّه تبريزي،ملا محمد سراب تنكابني،مير محمد حسين خاتون آبادي،ملا رفيعا گيلاني و سيد ابو القاسم خوانساري اشاره كرد.02
فرزندان
مجلسي چهار پسر و پنج دختر داشت كه از دو حليله(-زن عقدي)و يك«ام ولد»(-كنيزي كه از اربـابش صـاحب فرزندي شود)به دنيا آمدند.حليله ها يكي خواهر سيد رفيع مكان ميرزا علاء الدين محمد گلستانه،شارح كتاب نهج البلاغه،بود.مجلسي از اين زن،يك پسر و دو دختر پيدا كرد.همسر ديگر او خواهر خان جليل الشـأن،ابو طـالب خان نهاوندي بود كه از او يك پسر و يك دختر پيدا كرد و بالاخره از امّ ولدش نيز چهار فرزند ديگر(دو پسر و دو دختر) به دنيا آمدند.12
تأليفات
علامه مجلسي از زمره ي پركارترين نويسندگان جهان مـي باشد،22كه البـته تمامي نوشته هايش در راه ترويج و گسترش تـشيع بـوده و تأثير آن ها را بيشتر از تأليفات علامه حلي دانسته اند.32
لازم به ذكر است كه هنگام ظهور شاه اسماعيل و سال هاي آغازين رسميت دادن به مذهب شيعه، كتاب هاي فارسي درباره ي تـشيع خـيلي اندك بود، اما مجلسي پدر و پسـر،به خصوص مـجلسي پسر، كارهاي بزرگي در راه گسترش و ترويج عقايد و تاريخ و احاديث شيعه به زبان عوام انجام دادند- و اين كاري بود كه بعدها تحسين و تعجب ادوارد براون و ديگر مستشرفين اروپايي را برانگيخت 42- كه سبب گرديد نام علامه مـحمد بـاقر مجلسي به عنوان تنها شخصيت مذهبي جهان جزو«مشاهير يونسكو» ثبت شود.52اقدامات علامه در گسترش تشيع آن چنان خشم مخالفانش را برمي انگيخت كه عبد العزيز دهلوي،از عالمان اهل سنت معاصر مجلسي،در «تحفه ي اثني عشريه»كه در رد شيعه نگاشته بود،با ناديده گرفتنن اقـدامات ديـگر عالمان شـيعه نوشت:«اگر دين شيعه را دين آخوند محمد باقي مجلسي بگويند رواست،زيرا كه اين مذهب را او رونق داده است و سابق بر اين آنـ قدر عظمت نداشته است.62
مير محمد صالح خاتون آبادي،شاگرد برجسته و داماد علامه ي مجلسي،كه سـي سـال در مـحضر او
تحصيل كرده بود،مؤلفات او را از عربي و فارسي، هزار،هزار و چهارصد،و دو هزار(0002041)بيت 72 برآورد كرده است و شيخ آقا بزرگ تهراني در الذريعه شمار كتاب هاي او را 961 جلد مي داند.82
كتاب هاي علامه مـجلسي بـه دو گونه اند:دسته اي به زبان عربي و دسته اي ديگر به زبان فارسي.
كتاب هاي عربي
در بين كتاب هاي عربي علامه«برجسته ترين، مهم ترين و مفصل ترينش»بحار الانـوار اسـت كـه آن را«دايرة المعارف بزرگ احاديث شيعه»92ناميده اند و در جاي خود توضيح خواهيم داد.غير از بحار الانوار ديگر تأليفات عربي عـلامه به شرح زير است:
مرآت العقول في شرح خبار آل رسول؛ملاذ الأخيار في شرح تهذيب الاخبار؛شرح الأربـعين: الفوائد الطريفه في شرح الصـحيفه؛الوجيزه فـي الرجال؛ رساله ي اعتقادات؛رساله ي اوزان(كه نخستين نوشته مجلسي مي باشد)رساله اي در شكوك؛المسائل الهنديه؛رساله اي در اذان و رساله اي درباره ي تعدادي از دعاهايي كه از صحيفه ي كامله ساقط گرديده است.03
بحار الانوار
بزرگ اثرت علمي علامه ي مجلسي،بلكه بزرگ ترين كار علمي-ديني دوره ي صفويه كتاب بحار الانوار با نام كامل«بحار الانوار الجامعهم الدّرر اخـبار ائمه اطهار(ع)»است.13بحار الانوار اثري حديثي- ديني است و همان طور كه اشاره شده در چند دهه ي اخير،از آن به عنوان يك اثر دايره المعارفي براي طرح معارف اسلامي و انساني از ديدگاه مذاهب تشيع ياد شده است.23در واقع علامه ي مجلسي با نـگارش ايـن كتاب،«كار را در علم حديث تمام كرد.»33
مؤلف كتاب مرآت الاحوال جهان نما در خصوص دليل تأليف بحار الانوار مي نويسد:
«بعد از واقعه ي كربلاي معلي،خلفاي بني اميه عليهم اللّعنه بسيار قوي بودند و تقيه بسيار شديد بود و اكثر شيعيان به اين جهت كمتر خـدمت ائمـه مي رسيدند و احاديث فرامي گرفتند.تا زمان حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهما السلام، كه ملاعين بين اميه منقرض شدند و هنوز خلفاي بني عباس استقلال تمام به هم نرسانيده بودند و تقيه بسيار كم بود،و شـيعيان و مـواليان بسيار به خدمت آن بزرگواران مي رسيدند و احاديث فرامي گرفتند و [در آن دوره ]چهارصد كتاب حديث نوشته شد كه مشهور به چهارصد اصل است و[چون ]در اعصار بعد،به سبب عدم اعتناي مردم به ضبط احاديث،و رغبت ايشان به عـلوم حـكمي و اقـوال فلاسفه،بسياري از چهارصد اصل تلف شـده بـود،لهذا آخـوند مرحوم [مجلسي ]قدّس اللّه روحه به سعي بليغ در ضبط و به هم رسانيدن چهارصد اصل نمود تا آن كه دويست و كسري از آن جلد را به هم رسانيدند و از راه ايـن كـه مبادا بـاز طريق سابق تلف شود مجموع را در اين كتاب جمع نـمودند و مـشكلات احاديث را همگي بيان و توضيح فرمودند.»43
علامه ي مجلسي نگارش و جمع آوري احاديث شيعه را به سال 2701 ه.در زمان سلطنت شاه سليمان شروع كرد و به مدت 63 سـال، يعني تـا سـال 4011 ادامه داد؛هرچند پاك نويس كتاب تا پس از فوت علامه و توسط شاگردانش ادامه داشت.مجلسي بـحار الانوار رانخست در بيست و پنج مجلّد بزرگ قرار داد،آن گاه جلد پانزده را دو بخش كرد و در دو مجلد قرار داد؛ازاين رو مجلات بحار بيست و شش جزء اسـت.بحار الانـوار دارايـ چهل و چهار كتاب و 9842 باب است.53
روش كار علامه ي مجلسي در تـدوين بحار الانـوار،هرچند به نظر مي رسد نوعي برداشت از كارهاي گذشته باشد،اما ابتكاراتي نيز دارد.او ابتدا عناوين مجلد كتاب را انتخاب مي كرد و سـپس بـراي هر عـنوان باب هايي مي گشود.آن گاه در ذيل هر باب، بيش از هر چيز،آياتي قرآني متناسب آن را فهرست مي كرد كه ايـن كـار او بـه روش فيض كاشاني در تأليف «الوافي»نزديك است.آن گاه براي هر آيه،تفسيري مناسب،با استفاده از نظرات مفسران و توضيحات خود،مي نگاشت.در مرحله ي بعدي،روايات مـتناسب با هـر بـاب را در ذيل عنوان گنجانده و سندهاي آن را نيز را رعايت اختصار نقل مي كرد.آن گاه توضيحات و شروح خود را بر روايـات مـي نوشت كه در اين قسمت از نظرات ديگر صاحب نظران نيز ياري مي گرفت و به نقل و نقد گفته هاي آنـان مي پرداخت.63
اما در تـدوين احـاديث بحار الانوار،علامه هيچ گزينشي نداشته و همه ي احاديث منسوب به ائمه(ع) را در آن آوره كمه اين موجب انـتقاداتي گـاه بسيار شديد بر كار او شده است.73چنان كه:«حتي برخي از عالمان ديني نيز به ديده ي ارجگذاري بـه بـحار الانـوار نگاه نكرده و آن را حتي از درجه ي اعتبار علمي
ساقط دانسته اند و آن را به شدت نيازمند تهذيب و پاكسازي دانسته اند و حتي توضيحات وي بر احـاديث را كـم فايده تلقي كرده اند.برخي ديگر نيز اين كتاب را مملو از احاديث بي اساس دانسته اند و بعضي نـيز آنـ را بـه حدي داراي زوايدك و حواشي بي فايده دانسته اند كه اگر روايات تكراري اش را حذف كنند بيش از بيست جلد از حجم آن كـاسته مي شود.»83
در مـقابل ايـن انتقادات،جمعي نيز از علامه و اثرش دفاع كرده اند،از جمله امام خميني(ره)است كه مي فرمايد:«در حقيقت،بحار خـزانه ي هـمه ي اخباري است كه به پيشوايان اسلام نسبت داده شده،چه درست باشد چه نادرست.در آن كتاب هايي هست كه خود صاحب بحار،آن ها را درسـت نـمي داند.و او نخواسته،كتاب علمي بنويسد تا كسي اشكار كند كه چرا اين كتاب ها را فراهم كـردي؟پس نـمي توان هر خبري را كه در بحار است به رخ دينداران كـشيد كـه آن خـلاف عقل است؛چنان چه نتوان بي جهت اخبار آن را رد كرد كـه مـوافق سليقه ي ما نيست.بلكه هر روايتي بايد بررسي شود و آن گاه با ميزان هايي كه عالمان در اصول تـعيين كـردند،علمي بودن يا نبودن آن را اعلام كرد.»93
اما بـايستي اذعـان كرد كه:
«در بـحار الانـوار،[در مـورد]دو دسته از بزرگاني كه در بسط و گسترش فرهنگ نـقش انـكارناپذيري داشته اند،يا غفلت شده يا[آن ها]مورد سرزنش و بي حرمتي قرار گرفته اند.اين دو دسته«فيلسوفان» و«عارفان»هستند.هيچ انديشمند منصفي نمي تواند نقش و اهـميت فـيلسوفان در بسط و گسترش معارف اسلامي و شيعه را ناديده بـگيرد و نيز هيچ منصفي نمي تواند زحـمات طـاقت فرساي عارفان در تلطيف عقايد اسلامي و ارائه ي جـلوه ي دلپذيـري از خداوند را مورد انكار قرار دهد.»01
كتاب هاي فارسي
علامه ي مجلسي در راستاي عمومي كردن مذهب تشيع در ايران،كتاب هاي فراواني به زبـان فـارسي در بيش از پنجاه عنوان نوشت كـه نـام بـرخي از آن ها به شرح زيـر است:
عين الحـيات؛حليه المتقين؛حيات القلوب؛در سه جلد.(جلد يـك سـرگذشت پيامبران،جلد دو سرگذشت پيامبر اسلام،جلد سه درباره ي امامت)تحفه الزائر؛جلاء العيون؛مقياس المصابيح؛ ربيع الاسابيع؛زاد المعاد؛رساله ي ديات؛رساله اي در شكيات؛رساله اي در اوقات [نماز]؛رساله اي در جنت و نار؛رساله اي در كـفارات؛رساله ي مـناسك حج؛ رساله اي در زكـات؛رساله اي در نـماز شـب؛رساله اي در آداب نماز؛رساله اي در فرق بين صـفات ذاتيه و فعليه؛رساله اي مختصر در تعقيبات نماز؛رساله اي در نكاح؛رساله اي در ترجمه ي نماز؛رساله اي در جبر و تفويض؛رساله اي در زيارات اهل قبور؛ترجمه ي عهدنامه ي امير المـؤمنين بـه مالك اشتر؛ترجمه ي توحيد امام رضا(ع)؛ترجمه ي حديث رجـاء بـن ابـي ضـحاك؛ ترجمه ي دعـاي كميل؛ترجمه زيارت جـامعه؛ ترجمه ي دعـاي سمات؛ترجمه ي قصيده ي دعبل؛ مناجات؛شرح دعاي جوشن كبير؛رساله ي رجعت و حق اليقين-آخرين تأليف ايشان-.14برخي از اين كتاب ها مثل حيات القلوب،حليه المـتقين،عين الحـيوه، جلاء العـيون،توحيد مفضل و زاد العماد هنوز در اغلب خانه هاي مردم ايران،افغانستان،پاكستان،هندوستان و عـراق و سـواحل خـليج فـارس و ديـگر نـقاط جهان موجود است و مرد و زن شيعه با رغبت و ميل فراوان آن ها را مي خوانند.24
مناصب حكومتي علامه ي مجلسي و اقدامات او
1.مقام شيخ الاسلامي
گفتيم كه تشكيل حكومت صفويه،عالمان شيعه، از خارج ايران،براي همكاري با حكومت دعوي شدند.پادشاهان صفوي مقام نـايب امام زمان(عج)را براي فقيهان به رسميت شناختند و در نتيجه برخي از عالمان به همكاري با شاهان صفوي پرداختند در عين حالي كه برخي ديگر هم چون گذشته،هر حكومتي غير از حكومت امام معصوم(ع)را جابرانه و نامشروع و همكاري بـا آن را حـرام مي دانستند.بنابراين مباحثي در مورد اخراج دادن به حكومت،قبول هدايا از سلطان و اقامه ي نماز جمعه ميان فقيهان درگرفت.
اما با همه ي اين احوال حكومتي شيعي در قلمروي وسيع تشكيل شده بود كه براي مشروعيت خود به عالمان نياز داشـت و عـالمان هم پس از قرن ها مجالي براي ترويج مذهب تشيع يافته بودند و همين امر سبب نزديكي آن دو به يك ديگر شد.
در روزگار شاه اسماعيل عنوان شيخ الاسلامي به كار نمي رفت و ظاهرا در دورهـ ي شـاه تهماسب اين لقب،آن هم تنها در مـورد مـحقق كركي به كار رفته است.34پس از آن نيز فقيهاني به اين مقام رسيدند ولي هيچ كس جز علامه ي مجلسي نفوذي هم چون نفوذ محقق كركي نيافت.در اين دو دوره،به واسطه ي عدم توجه شـاه تـهماسب و شاه سلطان حسين بـه مـسائل غالي گري و صوفي گري و توجه بيشتر به جنبه هاي شريعت،منصب شيخ الاسلامي از اهميت بالايي برخوردار بود.44
وظايف شيخ الاسلام پايتخت،شامل مواردي هم چون تعيين شيخ الاسلام براي برخي از شهرهاي مهم،امر به معروف و نهي از منكر و امامت جمعه مي شد.54علاوه بر اين امور،علامه ي مجلسي اخـتلافات بين مـسلمين را رفع مي كرد و در«عقود و نكاحات و ضيافات و عيادات مؤمنين نيز تشريف فرما مي شدند»، به طوري كه«كثرت ضيافات به حدي بوده است كه شخصي متوجه [مأمور]بود و اسامي اشخاصي را كه وعده ي ضيافت از آن جناب مي گرفتند در طوماري مي نوشت،چون مرحوم آخوند از نماز مغرب و عـشا فارغ مـي شدند به عـرض مي رسانيد كه امشب در خانه ي فلان شخص،موعود مي باشيد.»64
بايد دانست كه در دوره ي شاه عباس دو (7701-2501 ه.ق.)ملا محمد تقي مجلسي در اصفهان امام جـمعه بود.پس از رحلت او در سال 0701، ملا محمد باقر سبزواري امام جمعه و شيخ الاسـلام اصفهان شـد و چـون او در 0901 وفات يافت،علامه محمد باقر مجلسي به اين سمت منصوب گرديد.74
در فرمان شيخ الاسلامي علامه ي مجلسي آمده است:
«صدور عظام و ديوانيان كرام و قـضاوت اسـلام و ساير اهالي شرع انور و حكام عرف،هر گونه حكم شرعي كه افادت و افاضت پناه،بناي تـنفيذ و امـضاي آن را نـموده،موقوف بر تجويز ديگران ندارد،وامري را كه مجتهد الزّماني مشار اليه متوجه تحقيق و تشخيص آن شده باشد،در آن مـدخلي و قضيه اي كه نزد او فيصله يافته باشد،به ديگري مراجعه ننمايند و مرتبه ي ديگر متوجه تحقيق آن نگردند.»84
2.منع مسكرات
علامه مـجلسي پس از گرفتن حكم شيخ الاسـلامي، اصلاحات مـذهبي را آغاز كرد و به محدود كردن فساد در جامعه و تحديد صوفيان و مبارزه با مظاهر صوفيانه در عرصه ي عمومي پرداخت.94شاه سلطان حسين در ازاي بستن شمشير به كمرش،از علامه مجلسي پرسيد كه چه خواسته اي دارد.علامه درخواست كرد كه شـاه،باده نوشي و كبوتربازي و جنگ با طوايف و دسته جات را با صدور فرماني متوقف سازد.شاه بي درنگ با تقاضاي او موافقت كرد.05بدين ترتيب شصت هزار شيشه شراب را از شراب خانه ي سلطنتي بيرون كشيدند و در برابر چشم عموم مردم آن ها را شكستند.15اما منع باده گساري چندان به درازا نينجاميد،چرا كـه خـواجه سرايان كه از اين تحول آزرده بودند،مريم بيگم عمه ي شاه را،كه در به سلطنت رساندن او نقش مهمي ايفا كرده بود،برانگيختند.او تمارض كرد و پزشكان براي بهبودي حال او مقداري شراب تحويز كردند كه«به شيوه ي اسلاف بايد بود و امروز با دو پيـاله مي توان رفـع غم كرد.»شاه توبه شكست چنان در شرب خمر مشغول شد كهم به كلي از تنظيم امور مملكت بازماند.25هرچند لغو فرمان باده نوشي، اقدامي عليه مجلسي به حساب مي آمد،اما وي نفوذ خود را بر شاه حفظ كرد.35به طوري كه بـه خـاطر ضعف و ناتواني سلطان حسين،به قول خوانساري «كشور محروسه ي ايران به تدبر عالمانه ي آن جناب [مجلسي ]برقرار بود».45نفوذ علامه تا آن جا بود كه شاه زير نفوذ او،حكّام قزلباش شهرها را بركنار كرد و به جاي آنان،سادات و فـضلاي مـتقي و پرهـيزكار را به حكومت گمارد.55
3.برخورد بـا صوفيان
ادوارد بـراون ايران شناس معروف انگليسي،به عنوان نخستين مستشرق دانشگاهي كه به تحليل كارنامه ي مجلسي پرداخته است،در جلد چهارم كتاب تاريخ ادبيات ايران،كه اولين بار در سال 4291 مـ4431/ هــ.ق. انتشار يـافت،مجلسي را«يكي از بزرگ ترين و مقتدرترين مجتهدان دوره ي صفويه»مي نامد.65
«هرچند به نظر مي رسد كـه مـمكن است در آثار نويسندگاني چون ادوارد بروان و لارنس لكهارت 75در اين زمينه زياده روي شده باشد،ولي در اصل موضوع
ترديدي وجود ندارد.»85تقريبا همه ي شرح حال نويسان اتفاق نظر دارند كه مجلسي از كـساني بـوده اسـت كه به طور جدي با صوفيان ستيز كرده است.95
وي از فيلسوفان پيرو ارسطو و افـلاطون نيز با مذمت ياد مي كرد و آنان را«متابعان يوناني كافر» مي خواند.06علامه كه از تصوف با عنوان«شجره ي خبيثه ي زقّميّه 16»26ياد مي كند با صوفيان آشكارا بـه مخالفت پرداخـت و آنـ ها را محكوم ساخت.36
نويسنده ي كتاب«فوائد الصفويه»درباره ي اقدامات مجلسي عليه تصوف مي نويسد:
«[وي ]طريقه ي صوفيه [را]كه شعار و اطوار سلسله ي علّيه ي صـفويه بـود برانداخت.از آن جمله توحيدخانه [را]كه در دولت خانه ي آن حضرت،متصل عالي قاپو بود و هر شب جمعه مشايخ صوفيه جمع شده با خلفا و امرا جـدا كـرده و يـاهو مي زدند،موقوف فرمود.جميع مشايخ صوفيه را از اصفهان بيرون كردند.»46
خود علامه ي مجلسي در رساله اي به نـام«جوابات مـسائل ثـلاث»كه به پرسش هايي از ملاخليل قزويني پاسخ مي دهد،خاطرنشان مي سازد كه:«البته در هر سلسله،جمعي داخل مي شود كه آن ها را ضايع مي كند،تميز مـيان آنـ ها بـايد كرد. طريقه ي صوفيان عظام كه حاميات دين مبين بودند در ذكر و فكر و رياضت و ارشاد،مباين است بـا طـريقه ي صوفيه اي كه به مشايخ منسوب اند و چرخ زدن و سماع كردن و برجستن و شعرهاي عاشفانه خواندن در ميان ايـشان مي باشد.»56
مجلسي گـرايش پدرشـ به تصوّف را انكار مي كرد و در نهايت با رد تمامي مظاهر صوفيانه،صوفيان را«تكفير»كرد و تمامي آنان را از پايتخت اخراج نمود.66بنابراين مـي توان گـفت كه با ظهور علامه ي مجلسي،تصوف از تشيع جدا گرديد و از اهميت تصوف در محيطهاي شيعي كاسته شد.76
در ريشه يابي دلايـل مـخالفت عـلامه با تصوف به اين نتايج مي رسيم كهم مبارزه با تصوف در اين دوره يك«حركت اجتماعي»بوده است،حركتي كه مجلسي نـه مـؤسس آن،بلكه فرزند و محصول آن بوده است 86؛و ديگر اين كه علامه ي مجلسي در واقع،در مقام آسيب شناسي عـرفان تـصوفي پرداخـته است.به تعبير ديگر در انديشه ي مجلسي بايستي عرفان را از تصوف تميز داد.خود مجلسي چنين مي گويد:«كفي باللّه شهيدا كه ايـن ذرهـ ي حـقير را با هيچ يك از سالكان آن طريق،عداوت دنيوي نبوده و نيست…در نوشتن و بيان اين معاني بـه غـير از رضاي جناب سبحاني غرضي نيست.»96
انجام سخن
علامه ي مجلسي در شب يك شنبه يا دوشنبه، بيست و هفتم ماه مبارك رمضان سال 0111 ه.(برابر 92 مارس 4961 مـيلادي 07)جان بـه جان آفرين تسليم كرد17و برابر وصيتش او را در بقعه ي پدر بزرگوارش و در جلوي قبر او به خاك سپردند.27
شيخ يوسف بـحراني(در گـذشته به سال 6811) در ذكر شرح حال علامه ي مجلسي،با اشـاره بـه نـقش سياسي و اجتماعي و علمي او در ترويج حديث،او را در امر به مـعروف و نـهي از منكر سخت گير دانسته، مي افزايد:«مملكت شاه سلطان حسين كه گرفتار سستي ناشي از بي تدبيري او در حكومت بود،به واسـطه ي علامه ي مـجلسي محفوظ بوده و زماني كه درگـذشت، نواحي مـختلف دچار آشـوب شد».37
پي نوشت
(1).شيبي،كامل مـصطفي:تشيع و تـصوف تا آغاز سده ي دوازدهم هجري،ترجمه ي علي رضـا ذكـاوتي قراگزلو،چاپ چهارم،تهران،اميركبير،5831،صفحه ي 493.
(2).شيرودي،مرتضي:«آراي سياسي فقهاي صفويه و قاجاريه (فقهاي صفويه و قاجاريه در تعامل و تقابل با حكومت)»، رواق انـديشه،شماره ي 81،گـرفته شده از وبلاگ حوزه ي علميه،بخش مجلات:
http://www.hawzeh.net/per/magazine/ ra/018/ra01808.asp
(3).شهيد ثاني در 119 ه.در جـبل عامل لبنان ديده بـه جـهان گشود و در 669 ه.به حكم سلطان سليمان عـثماني در مـكه دستگير و به اتهام بدعت گذاري در دين به دار آويخته شد.
(4).شهيد ثاني قضاوت در زمان غيبت را از وظايف فقيه مي دانست و بـر مـردم نيز واجب مي شمرد كه بـه او رجـوع نمايند؛هم چنين اقـامه ي نماز جمعه را در عـصر غـيبت،نه حرام و نه واجب تـخييري-هم چون مـحقق كركي-بلكه«واجب عيني»مي دانست.
(5).لمبتون،آن:دولت و حكومت در اسلام،ترجمه عباس صالحي و محمد مهدي فقيهي،تهران،عروج،4731،ص 924؛فراهاني منفرد:مهاجرت عالماني شيعه از جبل عامل به ايران در عصر صـفوي،صفحه ي 021.
(6).فراهاني مـنفرد:همان،صفحه ي 311.فراهاني مي نويسد كه«مجلسي نيز فقيهي از تبار عـامليان بـود»و در توضيح ايـن مطلب در پاورتـي صـفحه ي 141 كتاب خود مي نويسد كـه:«از اجازات وي به خوبي روشن مي شود كه مجلسي در اصل از
Zمردم آن سرزمين(جبل عامه)است.مجلسي در پايان شرحي بر«مشيخه من لا يحضره الفـقيه»شيخ صـدوق مي نويسد:«و الف علي يد مولفه المجلسي العـالمي النـظنزي اصـفهاني»- محمد بـاقر مـجلسي:«مشيخه من لا يحضره الفـقيه»،نسخه ي دست نوشته،كتاب خانه ي مـركزي دانشگاه تهران،شماره ي 805-.»
(7).ديگر تأليفات علامه محمد تقي مجلسي عبارت اند از: الاربعون حديثنا،حاشيه ي صحيفه ي سجاديه،حاشيه ي نقد الرجال،حديثه المتقين في معرف احـكام الديـن ارتـقاء، معرج اليقين،روضح اليقين(شرح عربي بر من لا يحضره الفقيه)،شرح زيـارت جـامعه،شرح صـحيفه سـجاديه بـه عـربي، شرح صحيفه ي سجاديه به فارسي،لوامع صاحبقراني و ديگر كتاب ها و رساله ها در مورد حج و رضاع و مقادير و ديگر موضوعات.به نقل از ابراهيم زاده،حسين:ديدار با ابرار(علامه محمد باقر مجلسي)،تهران،اميركبير،1831، صفحات 22-12.
(8).طغياني،اسحاق:تفكر شيعه و شعر دوره ي صفوي، اصفهان،دانشگاه اصفهان و فرهنگستان هنر،5831،صفحه ي 46.
(9).قنبري،بخشعلي:«زندگي نامه ي عـلامه ي مجلسي»، كتاب ماه دين،سال سوم،شماره ي دهم،13 مرداد 9731، (شماره ي 43)،(ويژه نامه ي علامه مجلسي)،صفحات 5 و 4؛ابراهيم زاده،حسين:ديدار با ابرار(علامه محمد باقر مجلسي)،صفحه ي 81.
(01).شاملو،ولي قلي بن داود قلي:قصص الخاقاني،به كوشش حسين سادات ناصري،تهران،سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي،جلد دوم،4731: به نقل از:صـفت گـل،منصور:ساختار نهاد و انديشه ي ديني در ايران عصر صفوي،تهران،رسا،1831،صفحه ي 482.
(11).قريشي كربن،سيد حسن:«خدمات علامه محمد باقر مجلسي»،مكتب اسلام،سال 74،شماره ي 7،صفحه ي 05.
(21).لكهارت،لارنس:انقراض سلسله ي صفويه و ايام استيلاي افاغنه در ايران،ترجمه ي مصطفي قلي عماد،چاپ سوم،تهران،مرواريد،8631،صفحه ي 18.
(31).جعفريان،رسول:صفويه از ظهور تا زوال،تهران،كانون انديشه ي جوان،چاپ چهارم،6831،صفحه ي 593.
(41).قنبري:«زندگي نامه ي علامه ي مـجلسي»،كتاب مـاه دين، صفحه ي 5.
(51).ابراهيم زاده،حسن:«علامه ي مجلسي»،وبلاگ حوزه ي علميه،بخش عالمان و بزرگان. http;//www.hawzah.net/per/h/hg.hg111.htm
(61).مولي محمد محسن بن شاه مرتضي بن شاه محمود كاشاني،معروف به ملا محسن فيض كاشاني،عالم،زاهد، حكيم،فيلسوف،عارف،محقق،محدق،مفسر،اديب و شاعر و از بزرگان عالمان و مفاخر مـحدثان شـيعه آن عصر بود.
(71).مولي صدر الدين محمد بن ابـراهيم بـن يحيي قوامي شيرازي،معروف به ملا صدرا،حكيم،فيلسوف،عارف،مفسر و از شاگردان مير داماد و شيخ بهايي و مير فندرسكي بود و از دو استاد اول اجازه ي روايت داشت.نزديك پنجاه جلد كتاب و رساله تأليف كرد كـه مـعروف ترين آن ها اسفار اربعه است.
(81).قنبري:«زندگي نامه عـلامه مـجلسي»،كتاب ماه دين، صفحه 5؛دواني،علي:مفاخر اسلام(علامه مجلسي بزرگ مرد عرصه ي علم و دين)،چاپ سوم،تهران،مركز اسناد انقلاب اسلامي،5731،جلد 8،صفحات(151-09؛ نوري طبرسي،حاج ميرزا حسين:فيض قدسي(زندگي نامه ي علامه محمد باقر مجلسي)،ترجمه سيد جعفر نوري،تهران، علمي و فرهنگي،4731،صفحات 641-931.
(91).قنبري:«زندگي نامه ي علامه مجلسي»،كتاب ماه دين، صفحه ي 5.
(02).بهبهاني،آقاي احمد بن مـحمد عـلي:مرآت الاحوال جهان نمات، مصحح علي دواني،تهران،اميركبير،0731،صفحه ي 411؛ دواني:مفاخر اسلام،ج 8،صفحات 524-853.
(12).بهبهاني:مرآت الاحوال جهان نما،صفحه ي 221؛نوري طبرسي:فيض قدسي،صفحات 352-142.
(22).نصر،سيد حسين:«فعاليت فكري،فلسفه و كلام»، تاريخ ايران دوره ي صفويان(كمبريج)،ترجمه يعقوب آژند،چاپ دوم،تهران،جامي،4831،صفحه 963؛دكهارت: انقراض سلسله ي صفويه و ايام استيلاي افاغنه در ايران، صفحه ي 39.
(32).نوري طبرسي:فيض قدسي،صفحه ي 46.
(42).دواني:مفاخر اسلام،ج 8،صـفحات 822-722.
(52).شاهي(دبير كـميسيون ملي يـونسكو در ايران):«گفت وگو با دكتر شاهي»،كتاب ماه دين،سال سوم،شماره ي دهم، 13 مرداد 9731،(شماره ي 43)،(ويژه نامه ي علامه مجلسي)، صفحه 93.
(62).بهبهاني:مرآت الاحوال جهان نما،صفحات 511-411.
(72).هر بيت يك سـطر پنجاه حرفي است يا به طور مطلق يك سطر.
(82).دواني:مفاخر اسلام،ج 8،صفحات 951-851.
(92).مطيع،مهدي:«بحار الانوار»،دايره المعارف بـزرگ اسـلامي، زير نـظر سيد كاظم موسوي بجنوردي،تهران،دايره المعارف بزرگ اسلامي،جلد يازده،صفحه ي 073.
(03).بهبهاني:مرآت الاحوال جهان نما.صفحات 811-711؛ نوري طبرسي:فيض قدسي،صفحات 501-98.
(13).مطيع:«بحار الانوار»،دايره المعارف بزرگ اسلامي، صفحه ي 073.
(23).جعفريان،رسول:كاوش هاي تـازه در بـاب روزگار صفوي.قم،اديان،4831،صفحه ي 351.
(33).طغياني:تفكر شيعه و شعر دوره ي صفوي،صفحه ي 56.
(43).بهبهاني:مرآت الاحوال جهان نما.صفحه ي 611.
(53).قنبري،بخشعلي:«آشنايي با بحار الانوار»،كتاب ماه دين، سال سوم،شماره ي دهـم،13 مـرداد 9731،(شـماره ي 43)، (ويژه نامه ي علامه مجلسي)،صفحه ي 31.
(63).مطيع،مهدي:«بحار الانوار»،دايره المعارف بزرگ اسلامي،صفحات 173-073.
(73).براي نمونه نگاه كنيد به:شريعتي،علي:تشيع علوي و تشيع صفوي(مجموعه آثار 9)،چـاپ دوم،تهران،چاپخش، 8731،صفحات 39-19،302-631.
(83).قنبري:«آشنايي با بحار الانوار»،كتاب ماه دين،صفحه ي 21.
(93).ابراهيم زاده:ديدار با ابرار،صفحه ي 14.
(04).قنبري:«آشنايي با بحار الانوار»،كتاب ماه دين،صفحه ي 31.
(14).بهبهاني:مراتمن الاحـوال جهان نما،صفحات 021-811؛ نوري طبرسي:فيض قـدسي،صفحات 601-501؛ابـراهيم زاده: ديدار با ابرار،صفحه ي 27(پاورقي).
(24).دواني:مفاخر اسلام،ج 8،صفحه ي 451.
(34).نوايي،عبد الحسين و عباسقلي غفاري فرد:تاريخ تحولات سياسي،اجتماعي،اقتصادي و فرهنگي ايران در دوران صفويه.تهران،سمت،1831،صفحه ي 513.
(44).جعفريان،رسول:صفويه در عرصه ي دين،فرهنگ و سياست،قم،پژوهشكده ي حوزه و دانشگاه،9731،جلد يك،صفحه ي 112؛نوايي و غفاري فرد:تاريخ تحولات سياسي،اجتماعي،اقتصادي و فرهنگي ايران در ايران صفويه،صفحه ي 892.
(54).نوايي و غفاري فرد:همان،صفحه ي 513.
(64).بهبهاني:مرآت الاحوال جهان نما،صفحه ي 513.
(74).دواني:مفاخر اسلام،ج 8،صفحات 432 و 342 و 542.
(84).جعفريان،رسول:«نظريه ي لزوم تقليد از مجتهد زنـده و تأثير آن در سازمان سياسي كشور ايران در دوره ي صفوي»، مجموعه ي مقالات همايش صفويه در گستره ي تاريخ ايران زمين،به اهتمام مقصود علي صادقي،تبريز،ستوده، 4831،صفحات 842-742.
(94).جعفريان:صفويه در عرصه ي دين،فرهنگ و سياست، جلد دوم،صفحه ي 685.
(05).رويمر:«دوره صفويان»،تاريخ ايران دوره ي صفويان (كمبريج)،صفحات 321 و 421؛ابراهيم زاده:ديدار با ابرار، صفحات 58-28؛نوايي و غفاري فرد:تاريخ تـحولات سياسي،اجتماعي،اقتصادي و فـرهنگي ايران در دوران صفويه،صفحه ي 452.
(15).آربري،آ.اچ و ديگران:تاريخ اسلام كمبريج،زيرنظر بي.ام.هولت؛آن.لمبتون،ترجمه ي احمد آرام،چاپ پنجم، تهران،اميركبير 5831،صفحه ي 855.
(25).نوايي و غفاري فرد:تاريخ تحولات سياسي،اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي ايران در دوران صفويه،صفحه ي 452.
(35).لكهارت:انقراض سلسله صفويه و ايام استيلاي افاغنه در ايران،صفحه ي 38.
(45).فرهاني منفرد:مهاجرت عالماني شيعه از جبل عامل به ايران در عصر صفوي،صفحه ي 651.
(55).نوايي و غفاري فرد:تاريخ تـحولات سـياسي،اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي ايران در دوران صفويه،صفحه ي 352.
(65).الگار،حامد:«علامه ي مجلسي از ديدگاه خاورشناسان»، فصلنامه ي معرفت،شماره ي 63.برگرفته از وبلاگ حوزه، بخش مجلات: http:www.hawzeh.net/per/Magazine/ MR/0365/mr03616.asp
(75).نگاه كنيد به:لكهارت:انقراض سلسله صفويه و ايام استيلاي افاغنه در ايران.ترجمه ي مصطفي قلي عماد،چاپ سوم،تهران،مرواريد،8631.
(85).فراهاني منفرد:مهاجرت عالماني شيعه از جبل عامل به ايران در عصر صفوي،صفحه ي 361.
(95).قنبري:«زندگي نامه ي عـلامه ي مـجلسي»،كتاب ماه دين،صفحه ي 6.
(06).لكهارت:انقراض سلسله ي صفويه و ايام استيلاي افاغنه در ايران،صفحات 28-18.
(16).زقّوم-نام درخي در دوزخ كه ميوه ي بسيار تلخ دارد و دوزخيان از ميوه ي آن مي خورند
فرهنگ لغت حسن عميد،بي جا،بي نا،بي تا،صفحه ي 637،توضيح كلمه ي زقوم.
(26).سيوري،راجر:در باب صفويان،ترجمه ي كامبيز عزيزي،تهران،مركز 4731،صفحه ي 96.
(36).نصر:«فعاليت هاي فكري،فلسفه و كلام»،تاريخ ايران دوره ي صفويان(كمبريج)،صفحه ي 96.
(46).فراهاني منفرد:مهاجرت عالماني شيعه از جـبل عـامل به ايـران در عصر صفوي،صفحه ي 361؛نوايي و غفاري فرد:تاريخ تـحولات سـياسي،اجتماعي،اقتصادي و فـرهنگي ايران در دوران صفويه،صفحات 452-352.
(56).دوستي ثاني،مرتضي:«صوفيان شيعي و حكماي صوفي»،مجموعه مقالات همايش صفويه در گستره ي تاريخ ايران زمين،به اهتمام مقصود علي صادقي،تبريز، ستوده،4831،صفحه ي 543.
(66).شيبي:تشيع و تصوف تا آغاز سده ي دوازدهم هـجري،صفحات 004-933؛دوستي ثـاني،مرتضي:همان،صفحه ي 543؛سـيوري: در باب صفويان،صفحه ي 96؛نصر:«فعاليت هاي فكري، فلسفه و كلام»،تاريخ ايران دوره صفويان(كمبريج)، صفحه ي 963.
(76).شيبي:تشيع و تـصوف تـا آغاز سده ي دوازدهم هجري،صفحه 004.
(86).جعفريان:صفويان در عرصه ي دين،فرهنگ و سياست،جلد دوم،صفحه ي 985.
(96).قنبري،بخشعلي:«زندگي نامه ي علامه ي مجلسي»، كتاب ماه دين،صفحات 7-6.
(07).ميرزا سميعا،محمد سميع:تذكره الملوك-سازمان اداري حكومت صفوي يا تعليقات مـينورسكي بـر تـذكره الملوك-،به كوشش محمدت دبير سياقي،ترجمه ي مسعود رجب نيا،چاپ سوم،تهران،اميركبير،8731،بخش تعليقات مينورسكي،صفحه ي 27.
(17).نصيري:دستور شهرياران،صفحه ي 372.
(27).قنبري:«زندگي نامه ي علامه ي مـجلسي»،كتاب ماه دين،صفحه ي 5.
(37).جعفريان:صفويه در عرصه ي دين،فرهنگ و سياست،جلد سوم،صفحه ي 3021.
منابع
الف)كتاب ها
1.آربري،آ.اچ و ديگران:تاريخ اسلام كمبريج،زير نظر
پي.ام.هولت؛آن.لمبتون،ترجمه ي احمد آرام،چاپ پنجم، تهران،اميركبير،5831
2.ابراهيم زاده،حسين:ديدار با ابرار(علامه محمد باقر مجلسي)،تهران،اميركبير،1831.
3.بهبهاني،آقا احمد بن محمد علي:مرآت الاحـوال جهان نما،مصحح:علي دواني،تهران،اميركبير،0731.
4.جعفريان،رسول:صفويه از ظـهور تـا زوال،تهران،كانون انديشه ي جان،چاپ چهارم،6831.
5.جعفريان،رسول:صفويه در عرصه ي دين،فرهنگ و سياست،قم،پژوهشكده ي حوزه و دانشگاه،9731،سه جلد.
6.جعفريان،رسول:كاوش هاي تازه در باب روزگار صفوي.قم،اديان،4831.
7.دواني،علي:مفاخر اسلام،چاپ سوم،تهران،مركز اسـناد انقلاب اسـلامي،5731،جلد 8(علامه ي مجلسي بزرگ مرد عرصه ي علم و دين)
8.سيوري،راجر:در باب صفويان،ترجمه ي كامبيز عزيزي، تهران،مركز،4731.
9.شيبي،كامل مصطفي:تشيع و تصوف تا آغاز سده ي دوازدهم هجري،ترجمه ي علي رضا ذكـاوتي قراگزلو،چاپ چهارم،تهران،اميركبير،5831.
01.صفت گـل،منصور:ساختار نـهاد و انديشه ي ديني در ايران عصر صفوي،تهران،رسا،1831.
11.طغياني،اسحاق:تفكر شيعه و شعر دوره ي صفوي، اصفهان،دانشگاه اصفهان و فرهنگستان هنر،5831.
21.فراهاني منفرد،مهدي:مهاجرت عـالماني شـيعه از جـبل عامل به ايران در عصر صفوي،تهران،اميركبير، 7731.
31.كديور،محسن:حكومت ولايي،چاپ چهارم،تهران، نشر ني،0831.
41.لكهارت،لارنس:انقراض سلسله ي صفويه و ايام استيلاي افاغنه در ايران،ترجمه ي مصطفي قلي عماد،چاپ سوم،تهران،مرواريد،8631.
51.لمبتون،آن:دولت و حـكومت در اسـلام،ترجمه عـباس صالحي و محمد مهدي فقيهي،تهران،عروج،4731.
61.ميرزا سميعا،محمد سميع:تذكره الملوك-سازمان اداري حكومت صفوي يا تعليقات مينورسكي بر تذكره الملوك-،به كوشش مـحمد دبـير سياقي،ترجمه ي مسعود رجب نيا،چاپ سوم،تهران،اميركبير،8731.
71.نصيري،محمد ابراهيم:دستور شهرياران،به كوشش محمد نادر نصيري مقدم،تهران،بنياد موقوفات دكتر افشار، 3731.
81.نوايي،عبد الحسين و عباسقلي غـفاري فـرد:تاريخ تحولات سـياسي،اجتماعي،اقتصادي و فرهنگي ايران در دوران صفويه.تهران،سمت،1831.
91.نوري طبرسي،حاج ميرزا حسين:فيض قدسي (زندگي نامه ي علامه محمد باقر مجلسي)،ترجمه سيد جعفر نوري،تهران،علمي و فرهنگي،4731.