اکتبر 222014
 

سال 1237 هجري قمري در دربار فتحعلي شاه كه دوره اول جنگ هاي ايران و روس پايان يافته و منجر به شكست ايران و عهدنامه گلستان گرديده بود، شاه ايران تمام هم خود را مصروف به آن مي داشت تا شايد اين شكست را جبران كند. بي وفايي ناپلئون به عهد و پيمان خود و تنها گذاردن ايران در برابر روسيه تزاري و فعاليت شديد خارجيان براي حفظ منافع خود در ايران، بر ملال و اندوه فتحعلي شاه مي افزود. در همان سال خبر غم انگيزي به شاه رسيد

و آن فوت شاهزاده محمد علي ميرزا فرزند دلبند شاه بود. فتحعلي شاه تمام فرزندان خود را زياد از حد دوست مي¬داشت و از آن پيش آمد بيش از پيش مغموم و افسرده خاطر شد.
علماء كشور از هر طرف عازم پايتخت شدند تا در اين مصيبت شركت كنند و شاه را تسليت گويند. از جمله علماي اصفهان بودند كه در رأس آنان حاج مير محمد حسين سلطان العلماء امام جمعه اصفهان كه اين سمت سالهاي سال از دوره صفويه در خاندان او موروثي بود، به تهران آمده بود. در بين اين دسته سيد جواني بود 22 ساله بنام مير سيد ابوالقاسم كه در ميان علماي اصفهان نفوذي داشت. او علاوه بر نسبتي كه با سلطان العلماء امام جمعه اصفهان داشت، برادرزاده امام جمعه تهران هم بود و نسبتش نيز به محمد صالح الحسيني اصفهاني داماد علامه مجلسي ميرسد.
اين سيد جوان نيز به همراهي علماء عازم تهران شده بود كه هم از عموي خود آقا مير محمد مهدي امام جمعه تهران ديداري كرده باشد و هم شاه را تسليتي گويد. وي بعد از ديدار عموي خود به اتفاق ساير روحانيون به حضور فتحلي شاه شرفياب شد. از همان لحظه اول نظر شاه به او جلب گشت زيرا اين سيد جوان بسيار خوش سيما بود و آثار هوش و ذكاوت در او ديده مي¬شد و بياني شيرين داشت. فتحعلي شاه احوالات و حسب و نسب او را از سلطان العلماء جويا شد و دستور داد كه چون امام جمعه تهران را پسري نيست بهتر آن است كه او را به فرزندي خود قبول كرده و به نيابت خويش براي اقامه نماز جماعت و جمعه بگزيند. به اين ترتيب مير سيد ابوالقاسم در تهران اقامت گزيد و در نزد ملا عبدالله و ملا محمد تقي استرآبادي به تحصيل فنون حكمت و كلام و فقه و اصول مشغول گشت.
در همان هنگام امام جمعه تهران به اصفهان مسافرتي نمود و مير سيد ابوالقاسم را به نيابت خود معين كرد. سيد جوان در غياب عم خود چنان به اخلاق حسنه و اطوار پسنديده جذب قلوب نمود كه شاه بيش از پيش به اعزاز و اكرامش بيفزود .
در نوروز همان سال كه مطابق رسم معمول، فتحعلي شاه به ديدن علماي بزرگ ميرفت روزي عزم ديدار حاج ميرزا مسيح معروف را نمود چون خانه امام جمعه در معبر شاه بود ابتدا به خانه امام جمعه رفت. و مير سيد ابوالقاسم را قبل از حاج ميرزا مسيح ديدن كرد.
اين موضوع خود باعث شهرت و جلب توجه مردم به او شد. خلاصه بعد از اينكه مير محمد مهدي امام جمعه به تهران بازگشت مير سيد ابوالقاسم را براي تكميل تحصيلات به نجف فرستاد و پس از مدتي با داشتن اجازات متعدد به تهران بازگشت و در مدت كوتاهي مرجع تقليد عموم شد تا در سال دوازدهم سلطنت محمد شاه، پس از فوت امام جمعه عموي او، فرمان سمت امام جمعه بنام او صادر شد.
محمد شاه عصايي مرصع بدو داد و بعد از آن بنام آيت الله مير سيد ابوالقاسم امام جمعه تهران ناميده شد. مير سيد ابوالقاسم امام جمعه داراي خصائلي نيكو بود و همه كس او را محترم مي داشت و از او به خوبي ياد مي كرد چنانكه روزي در مجلس ميرزا تقي خان امير نظام از او به مناسبتي صحبت به ميان آمد. با وجود آنكه امير نظام نسبت به امام جمعه نظر خوشي نداشت، گفت: «امام جمعه خصلتي مخصوص به خود دارد زيرا هر يك از علماء كه به من نامه¬اي نوشتند يا خواهشي كردند، هميشه براي جلب نفع شخصي يا دفع ضرري از خود بود؛ ولي امام جمعه همه وقت هر چه نوشت و هر چه خواست براي اعانت مظلوم و منافع ديگران بود.»
مير سيد ابوالقاسم امام جمعه در سن 56 سالگي در سال 1271 هجري قمري فوت كرد. مدفن او در جنوب شهر تهران در محلي است كه بنام سر قبر آقا معروف است. از مرحوم سيد ابوالقاسم پسري بجاي مانده موسوم به مير سيد زين العابدين كه همگام فوت پدر طفل بود و بيش از 12 سال نداشت. به دستور ناصر الدين شاه مرحوم ميرزا مرتضي صدر العلماء كه عموي او بود، به سمت نيابت امامت برگزيده شد تا اينكه مير سيد زين العابدين به سن 17 سالگي رسيد و شخصاً در مسجد جمعه نماز جماعت اقامه كرد.
سيد زين العابدين امام جمعه سيمايي خيلي خوشكل و جذاب داشت و داراي هيكلي فوق¬العاده مناسب و برازنده بود. بين علماي تهران به تميزي و شيك پوشي معروف بود و از طرفي بواسطه حسن خلق و نوع پرستي كه داشت روز به روز بر نفوذش بين مردم افزوده مي¬شد.
مدت چهل سال شخص اول روحاني كشور بود و علماي معروفي چون مرحوم حاج ملا علي كني و ميرزاي آشتياني از او حساب مي¬بردند.
وقتي در مدت سه ماه تابستان به ييلاق معروف اسدآباد مي¬رفت در حدود پنجاه نفر از علما و طلاب همراه او بودند و با او در آنجا مي¬ماندند. در سال 1306 قمري پس از فوت حاج ملا علي كني توليت مدرسه مروي كه از مدارس مهم آن موقع و از بناهاي فخر الدوله حاج محمد حسين خان بود با موقوفات آن و مدارس دارالشفاء و صدر به ايشان داده شد.
اولين زن مير زين العابدين امام جمعه دختر نظام الدوله معير الممالك بود. خانواده معير الممالك از خانواده هاي بزرگ ايران است. از زمان صفويه كارهاي بزرگي به افراد اين خانواده رجوع مي¬شد چنانكه حسينقلي خان جد نظام الدوله خزانه¬دار نادر شاه بود و با او به هندوستان رفت. جواهرات گرانبهايي را كه نادر در هند به دست آورد بدو سپرد. مير زين العابدين از دختر نظام الدوله معير الممالك دو دختر و سه پسر داشت كه يكي از آنها حاج ميرزا الوالقاسم بود كه بعد از فوت مير زين العابدين امام جمعه شد.
ناصر الدين شاه به سيد زين العابدين زياده از حد احترام مي¬گذاشت. وي بي اندازه مورد توحه شاه بود و پس از اينكه دختر نظام الدوله زن اول مير زين العابدين مرحوم شد، در سال 1291 با وساطت ميرزا حسين خان مشير الدوله سپهسالار صدر اعظم كه نسبت به امام جمعه ارادت خاص داشت ناصر الدين شاه دختر معروف خود ضياء السلطنه را كه از نديم السلطنه بود به سيد زين العابدين داد.
عروسي مفصلي براي او برپا نمود. عروسي در شب عيد غدير اتفاق افتاد و در شب عيد غدير سال بعد مرحوم معتمد الدوله فرهاد ميرزا درباره اين عروسي از مكه به وزير دفتر چنين مي¬نويسد:
«جناب وزير دفتر، دام مجده و زاد وجده شب عيد غدير است از حرم رب قدير ساعت پنج بي آفت و رنج به منزل شريف به دو معني آمده بياد شب پارينه و امام آدينه افتادم كه در مسجد شاه و معبد الله پاي منبر روي سكو با شما نشسته گفتگو ميكرديم و در تاريكي نارنگي ميخورديم و سير و تماشاي مير داماد و عروس و مشعل و فانوس داشتيم. امام در استقبال انكار داشت و همراهان در استعجال اصرار (گويا خواجه¬هاي ناصرالدين شاه ميخواستند امام جمعه را براي پيشواز عروس ببرند ولي او از اينكار امتناع مي¬كرد) در مسجد از عوام صلوات بود و در كوچه از نظام نغمات تا خصيان عصيان نموده بر امام خروج كردند صاحب زنخ غالب شد و طالب گنج هارب ديبه را پس ببردند و سيبه را پيش، زمام را گشادند، صمام را شكاندند امام را بردند ادام را خوردند و امسال درين شب عزيز در كجا هستم كه از فج عميق به بيت عتيق آمده¬ام و از آن معبر و محراب به اين زمزم و ميزاب فايز شده¬ام…..»
امام جمعه از ضياء السلطنه دختر ناصرالدين شاه دو دختر و دو پسر پيدا كرد. يكي از پسران و يكي از دخترانش موسوم به سيد علي و نديم السلطنه در حيات خودش فوت كردند. يك پسرش موسوم به سيد جواد ظهير الاسلام است؛ يك دخترش شمس السلطنه است كه بعد از فوت مادر ملقب به ضياءالسلطنه شد و خانم آقاي دكتر مصدق السلطنه مي¬باشد.
سيد زين العابدين امام جمعه مردي روشنفكر بود. در سياست دست داشت. بعد از مراجعت ناصرالدين شاه از صفر دوم به فرنگستان وقتي ميرزا حسين¬خان سپهسالار نقشه¬هايي براي كشيدن راه آهن و تشكيل مجلس مقننه و غيره تهيه كرده بود، تمام علما عريضه¬اي به ناصرالدين شاه نوشته و عزل سپهسالار را خواستار شدند. اين عده در منزل انيس الدوله ملكه و سوگلي ناصرالدين شاه تحصن اختيار كرده بودند . تنها كسيكه با علماء مخالفت نمود و از سپهسالار پشتيباني كرد، مرحوم مير سيد زين العابدين امام جمعه بود؛ ولي پس از اينكه راه¬آهن بين تهران و حضرت عبدالعظيم كشيده شد روزي بر سر خريد بليط بين جمعي از او باش شهر و كاركنان راه¬آهن زد و خوردي درگرفت. در آن¬وقت اطاقهاي ايستگاه بسيار پاكيزه و مزين بود؛ اوباش به سالونهاي ايستگاه ريخته و مبلها و پرده¬هاي مخمل را پاره كرده آئينه¬ها را شكستند و خلاصه هر چه بود غارت كردند. «مسيودني» بلژيكي صاحب امتياز اين عمل را توهيني دانست و توسط وزارت خارجه مبلغ سيصد هزار تومان خسارت نمود و براي رفع توهين خواستار شد وزراي وقت جمعا به سفارت بلژيك بروند و رسما معذرت بخواهند. ناصرالدين شاه همان روز مير زين العالدين امام جمعه داماد خود را احضار كرد و رفع غائله را از او خواست. امام جمعه هم «مسيودني» و دو نفر از بلژيكي¬ها را به منزل خود خواند. بعد از مذاكرات زياد، باز بلژيكي¬ها حاضر به صلح نمي¬شدند. در اين وقت امام جمعه قيافه عصباني به خود گرفت و گفت: «بسيار خوب دولت ايران پيشنهاد شما را قبول مي¬كند ولي ما هم تكليفي داريم و به آن عمل مي كنيم. بعد رو به محرر خود كرد و چنين دستور داد: «فوري چند تلگراف بعلماي عتبات و ولايات بنويسيد كه از امروز نشستن به راه¬آهن حرام است» وقتي بلژيكي¬ها اين عمل را ديدند مخصوصا با مشاهده قضيه تحريم تنباكو از كرده خود پشيمان شده با اصرار و التماس حرف خود را پس گرفته و رفتند. ناصرالدين شاه وقتي از جريان مطلع شد انگشتر گرانبهايي به او داد.
در سال 1321 قمري امام جمعه به عزم سفر مكه از تهران خارج شد ولي ابتدا از طريق روسيه براي سياحت به چند كشور اروپا سفر كرد. در روز حركت او در باغ بزرگ مهرآباد متعلق به معير الممالك كه فعلا فرودگاه است از طرف تجار تهران براي بدرقه كنندگان نهار مفصلي تهيه شده بود. عده زيادي از علما و اعيان براي بدرقه از صبح به آنجا رفته بودند. هنگام عصر امين السلطان اتابك اعظم با عده¬ي زيادي به مهرآباد آمدند و همه آنجا بودند تا امام جمعه حركت كرد.
در اين مسافرت امام جمعه مرحوم آيت الله سيد محمد علي شهرستاني را كه در تهران مهمان او بود، با ظهير الاسلام همراه برد. در تمام شهرهاي ايران پذيرايي مفصلي از امام جمعه به عمل آمد. مرحوم امام جمعه چند روز در بادكوبه مهمان تقي اوف بود. تقي اوف از تجار معروف روسيه بود كه زندگي خود را از شاگرد بنايي شروع كرد. او داراي زمين محقري بود كه در آن چاه نفت كشف كرد و از اين راه ثروت زيادي به دست آورد. در بادكوبه قصر بسيار مجللي بنا نمود؛ همچنين يك مدرسه بزرگي ساخت كه در آن موقع در حدود ده ميليون منات خرج آن كرد. او پانصد دختر يتيم را با يك برنامه اروپايي و مترقي در آن تربيت مي¬كرد. روزي كه امام جمعه براي بازديد اين مدرسه رفت، به هر يك از شاگردان يك پول زرد داد و سپس دفتر مدرسه را امضاء نمود.
امام جمعه از روسيه با راه¬آهن به طرف اتريش حركت كرد. هنگام ورد به وينه وزير مختار ايران نريمان¬خان قوام السلطنه با اعضاي سفارت و يمين الدوله و عضد الدوله دو پسر ناصرالدين شاه و پسرهاي اتابك كه در مدرسه امپراطوري اتريش مشغول تحصيل بودند با نماينده امپراطور اتريش براي استقبال به ايستگاه راه¬آهن آمده بودند. امام جمعه سوار كالسكه سفارت شد به باغ سفارت ايران رفت و در آنجا توقف كرد. همراهانش در هتلي منزل كردند و وقتي اين دسته در خيابان¬هاي وينه حركت مي-كردند به واسطه عبا و عمامه و كلاه¬هاي ايراني و كمرچين كه داشتند در نظر مردم خيلي عجيب جلوه مي¬كردند مخصوصا روزي كه امام جمعه براي تماشاي باغ وحش وينه رفت در آنجا شلوغ شد، زيرا در آن روز جمعه كثيري در باغ وحش مشغول تماشا بودند. امام جمعه با عبا و عمامه از جلو ظهر الاسلام با عمامه سبز از عقب و ساير همراهان و نوكران او با فينه¬هاي قرمز و كمرچين از دنبال وارد باغ وحش شدند. چنان توجه مردم به اين دسته جلب گرديد كه پليس مجبور به دخالت شد و مردم را متفرق نمود. اين تعجب مردم بيشتر از آن جهت بود كه در اتريش و ساير كشورهاي مركزي اروپا مردم شرقي و لباسهاي آنها را كمتر ديده بودند.
يك روز عصر امپراطور اتريش فرانسوا ژوزف دروينه در قصر شميرون پذيرائي مفصلي از امام جمعه تهران و همراهان او نمود. امام جمعه بعد از طريق مجارستان و بلغارستان به اسلامبول رفت.
در ايستگاه راه آهن اسلامبول پرنس ارفع الدوله سفير كبير ايران با اعضاي سفارت و نمايندگان دولت عثماني براي استقبال آمده بودند و امام جمعه و همراهان را در چند كالسكه سوار كرده به سفارت ايران بردند. محل سفارت ايران در اسلامبول يك بناي فوق العاده باشكوه و مجلل بود كه ميرزا حسين خان سپهسالار آنرا ساخته بود. امام جمعه مدت ده روز در اسلامبول توقف كرد.
در آن موقع سلطان عبدالحميد شاه عثماني بود. وي از ترس آزادي خواهان يك مسجد عالي به طرز جديد در محله سلطنتي (يلدوز) كناز بغاز ساخته بود و هر روز در آنجا دور از هياهوي داخل شهر نماز جمعه ميخواند و آن را «سلام لق» مي ناميد به طوري كه مي گفتند در مدت سي و پنج سال سلطنت يك دفعه هم نماز جمعه سلطان عبدالحميد ترك نشده بود.
يك روز سلطان به وسيله وزير دربار خود احمد راتب باشا، امام جمعه تهران را براي شركت در نماز جمعه دعوت كرد. كالسكه¬اي از طرف پادشاه براي بردن امام جمعه آوردند و امام جمعه و ظهير الاسلام با سفير ايران در اسلامبول در كالسكه مخصوص سلطان عثماني نشسته بعمارتي كه در مقابل مسجد سلطان بود رفتند. نماز جمعه سلطان عثماني صحنه هاي ديدني داشت. هر جمعه دوازده هزار نفر از گارد شخصي سلطان عبدالحميد كه جمعا چهل و هشت هزار نفر مي شدند و اغلب از افراد رشيد آلباني كه به بلندي قد معروف هستند بودند با لباسهاي ماهوت آبي و عمامه كوچك با تفنگ هاي «ماوزر» آلماني از قصر سلطان تا درهاي مسجد صف مي كشيدند.
روزي كه امام جمعه تهران براي ديدن نماز جمعه سلطان عثماني رفته بود و صدر اعظم در طرفين او بودند. قريب سه هزار نفر از علماء هم در پشت او به مسجد وارد شدند. در اين وقت امام مسجد كه برادر شريف مكه بود، خطبه را به دين نحو خواند «سلطان البرين خاقان البحرين خادم الحرمين الشريفين امير المؤمنين خليفه رسول الله السلطان عبد الحميد خان غازي» سپس نماز را آغاز كرد و بعد از نماز با همان تشريفات سلطان مراجعت نمود.
بعد امام جمعه براي شرفيابي حضور سلطان به دربار، كه عثماني ها آن را باب همايون مي ناميدند، رفت. سلطان عبدالحميد امام جمعه تهران را در قصر يلموز پذيرايي كرد. در مذاكرات بين سلطان و امام جمعه وزير دربار عثماني و سفير ايران پرنس ارقم الدوله و ظهير الاسلام حضور داشتند.
سلطان عبدالحميد كه از فرط پيري ياراي سخن گفتن نداشت، بعد از احوال پرسي از مظفر الدين شاه به امام جمعه تهران گفت: «مي ترسم بميرم و در آن دنيا خاتم الانبياء (ص) به من بگويد تو كه مدتها خليفه اسلام بودي چرا نتوانستي ممالك اسلامي را با هم متحد كني و از پراكندگي آنها جلوگيري نمايي».
بعد از مراجعت از حضور پادشاه وزير دربار عثماني براي امام جمعه پيغام فرستاد: «خليفه امر فرمودند فردا شما و همراهان ناهار مهمان ابوالهدي افندي هستيد و از طرف اعلي حضرت خليفه از شما پذيرايي مي كنند».
ابوالهدي از خاندانهاي بسياري قديمي و از سادات رفاعي و مرشد مشهور سلطان عبدالحميد بود كه جد آنها شمشير به كم سلاطين عثماني مي بستند. امام جمعه و همراهانش روز بعد به قصر ابوالهدي در كنار بغاز رفتند و پس از صرف ناهار دريافت نشان درجه اول آل عثمان از طرف سلطان عبدالحميد به امام جمعه و پسرش ظهير الاسلام تكليف شد، ولي امام جمعه به عنوان اينكه علماي ايران از سلاطين نشان دريافت نمي كنند از قبول آن خودداري كرد. ظهير الاسلام نيز به اشاره پدر از قبول آن استنكاف نمود.
پس از اين مدت توقف امام جمعه به قصد مكه از اسلامبول خارج شد. سلطان عثماني به تمام شهرهاي سر راه تلگراف كرد كه از تجليل و احترام امام جمعه تهران خودداري ننمايند. تا جده قسمتي از مسافرت او با يك كشتي بزرگ انگليسي بود و در تمام مدتي كه امام جمعه در كشتي بود بر گل كشتي پرچم بزرگ ايران در اهتزاز بود. در مكه عون الرفيق پاشا برادر سلطان حسين شريف به اتفاق والي با دسته هاي نظامي و موزيك تا يك فرسخي از امام جمعه استقبال كرد.
در مدينه با وجود آنكه شيعه ها منفور بودند و نظاهر به شيعيگري بزرگترين گناهان محسوب مي شد، امام جمعه مدت ده روز به رسم ايران مجلس روضه خواني برپا كرد.
در مدت سه ماهي كه امام جمعه به واسطه كسالت در ييلاق شام توقف كرد بقعه حضرت رقيه را تعمير و به صورتي كه امروز ديده مي شود درآورد.
در شام صيغه كردن و صيغه شدن زن را بزرگترين گناهان غير قابل بخشايش ميدانند مخصوصا بواسطه تعصب مردم. اگر كسي مرتكب اين عمل شود جاني به در نخواهد برد. امام جمعه تهران در شام براي نشان دادن قدرت خود، هوس صيغه¬اي كرد. اين خبر به گوش والي شام رسيد ولي بواسطه نفوذ و مقام امام جمعه، جرأت حرف زدن نكرد و حتي خود وسيله تسهيل اين امر را براي وي فراهم آورد.
امام جمعه از شام به بغداد حركت كرد ولي با وجود توصيه هايي كه سلطان عبدالحميد شاه عثماني نموده بود امام جمعه و قافله و همراهش گرفتار دزدان شدند و هرچه داشتند به غارت رفت. وقتي اين خبر به گوش سلطان رسيد امر داد كه پانزده هزار ليره به امام جمعه بدهند و از او معذرت بخواهند ولي هرچه كردند او از قبول پول خودداري كرد.
در آن هنگام كه ماه رمضان بود همه شب، افطار و سحر از كليه طلاب و علما پذيرايي به عمل آمد. در سامره چند نفر بر اثر دشمني كه با مرحوم ميرزاي شيرازي داشتند روبروي صحن چند دكان قصابي باز كرده بودند. دكان آنها باعث ايجاد كثافت فوق العاده¬اي شده بود هر چه علما مي كوشيدند كه اين دكانها را خراب كنند كسي به حرف آنها گوش نمي داد. وقتي امام جمعه وارد سامره شد به والي دستور داد كه آنها را خراب كند. در مدت 24 ساعت دكانها خراب شد و اثري از آنها باقي نماند.
مدت اين مسافرت پانزده ماه بود و مير سيد زين العابدين امام جمعه در اين مدت تجربيات گرانبهايي اندوخت و در ممالكي كه گردش كرد هميشه باعث سربلندي ايرانيان بود. روزي كه وارد تهران شد با وجود سردي فوق العاده هوا مردم دكانها و بازارها را بسته به استقبال رفتند. امام جمعه در سال 1321 يعني همان سال بازگشت از سفر اروپا و مكه به مرض ذات الريه فوت نمود و در سر قبر آقا در جنوب تهران مدفون شد.
مير سيد زين العابدين داراي چند فرزند بود كه بزرگ آنها مرحوم حاج ميرزا ابوالقاسم بود و ديگري آقاي ظهير الاسلام است.
ظهير الاسلام يكي از فرزندان مير زين العابدين امام جمعه از بطن ضياء السلطنه دختر ناصر الدين شاه است كه در سال 1302 هجري قمري در تهران متولد شده و تا ده سالگي به روش معمول خانواده هاي سلطنتي تربيت يافته. از آن پس تا 15 سالگي صبحها با لله اي به مدرسه دارالشفاء مي رفت و در يكي از حجرات آن نزد آقا سيد محسن عراقي و آقا شيخ مهدي اشتهاردي مقدمات را فرا مي گرفت و بعد از آن در منزل خود در نزد اساتيدي معروف مثل آقا سيد علي نجفي و شيخ عبدالعلي همداني و مرحوم آقا شيخ مسيح طالقاني و ميرزا جهانبخش، فقه و اصول و حكمت و رياضيات را تحصيل ميكرده. در بيست سالگي همراه پدر خود به اروپا سپس به مكه رفت و در تمام مسافرتها با سلاطين و اشخاص بزرگ ملاقات مي نمود.
ناصر الدين شاه به ظهير الاسلام علاقه مند بود زيرا تنها نوه او بود كه با عمامه و عبا در بين شاهزاده گان ديگر ديده مي شد و هر روز صبح پس از آنكه ناصر الدين شاه نماز مي خواند ظهير الاسلام را نزد او مي بردند. ظهير الاسلام در اين ساعت در حضورش مي نشست تا شاه يك سوره قرآن بخواند. شبهاي جمعه نيز ظهير الاسلام را به اندرون مي بردند و تا صبح شنبه در آنجا مي ماند.
روزنامه حبل المتين در شماره 31 به تاريخ 2 ربيع الاول 1323 راجع به عروسي ظهير الاسلام با اقدس الدوله دختر مظفرالدين شاه مي نويسد:
« جناب ظهير الاسلام از يك طرف از فاميل علم و سياست و شرف و از طرف امي منسوب به خانواده سلطنت و نواده شاه شهيدند و شخصا جواني است به حليه فضائل و آداب آراسته و از رذائل پيراسته و در نزد عامه و خاصه به واسطه حسن اخلاق و نيكي معاشرت و سلوك محبوب قلوب و نيك نام و جناب حجت الاسلام آقاي حاجي ميرزا ابوالقاسم امام جمعه را شفقت و محبت نسبت به ايشان زياده از چند و چون است. با اين حال اگر چه جوان است ولي جهان ديده و سفر كرده و تجربه اندوخته است. شوال 1330 در معيت مرحوم والدش به مكه معظمه مشرف شد و در وقت حركت به اسلامبول رفته رسما به حضور حضرت سلطان عثماني معرفي شده بر حسب دعوت خاص وزير تشريفات به محضر سلطان مشرف و مورد كمال الطاف و اشماق سلطاني واقع گرديده بعد از ورود به تهران سفير كبير يك عدد انفيه دان جواهر ممتاز از طرف سلطان عبدالحميد خان به ايشان تقديم نمود. بعد از فوت مرحوم امام جمعه از طرف دولت عليه لقب ظهير الاسلام به معزي اليه لطف و همواره اعلي حضرت قدر قدرت همايوني اظهار كمال مرحمت در حق ايشان مي فرمودند تا آنكه در اين موقع كه پادشاهان در اين پناه نسب قديم را تجديد و حسن عقيده خود را نسبت به خاندان رسالت و رؤساء ملت مكشوف خواست حضرت عليه اقدس الدوله از بنات جليله سلطنت عظمي كه مادرش از …. السلطنه از مخدرات حرم جلالت و فاميل محترم سلطنت و نوابه همشيره ابويني حضرت والا شعاع السلطنه است، در عيد غدير كه روز خلافت حضرت شاه اولياء و بهترين ايام متبركه است مجلس عقد در اتاق گالاري در عمارت گلستان دولتي به مباركي و ميمنت منعقد گردد..»
در همان سال از طرف مظفر الدين شاه نيابت توليت مدرسه سپهسالار به او واگذار گرديد و تا سال 1327 قمري كه عهده دار اين سمت بود تعميرات مهمي در آنجا كرد.
ظهير الاسلام مسافرتهاي زيادي به كشورهاي مختلف اروپا نموده است. در اين سفرها با حوادث و پيشامدهاي زيادي روبه رو شده است.
اولين مسافرت او در سال 1329 قمري و براي حفظ جانش بود زيرا به واسطه همكاري برادر بزرگش مرحوم حاج ميرزا ابوالقاسم امام جمعه با مرحوم حاج شيخ فضل الله نوري و همراهي خودش با برادرهاي زن خود مرحوم محمد علي شاه و شعاع السلطنه و تحريكاتي كه براي بستن بازار و شورش مردم بر ضد طرفداران مشروطه مي شد و همه را به ظهير الاسلام نسبت مي دادند مخالفين چاره را منحصر به ترور او گرفتند و در صدد قتلش برآمدند.ولي ظهير الاسلام در ماه شوال 1328 از تهران خارج شد و به اروپا رفت و مدت هفت ماه به تنهايي تمام شهرهاي اروپاي مركزي و اسپانيا را گردش كرده از آنجا به مصر و سودان مسافرت نمود.
در اوائل سلطنت اعلي حضرت فقيد ظهير الاسلام براي معالجه و مداواي خانم خود به فرانسه رفت. در اين وقت دولت فرانسه مسجدي در پاريس ساخته بود و از نمايندگان مصر و افغانستان و هندوستان و سوريه و الجزاير و مراكش دعوت شده بود كه در جشن افتتاح آن شركت كنند. ظهير الاسلام هم به نمايندگي از طرف ايران در آن شركت نمود. بعد از مراجعت از اين سفر قضيه اجتماع علما در قم و تقاضاي تغيير مقررات نظام وظيفه پيش آمد. در آن واقعه مدتي دكاكين اصفهان و قم و كرمانشاه و همدان و ساير شهرها بسته بود و علما به رياست حاج آقا نورالله اصفهاني به قم آمده بودند. از طرف رضا شاه پهلوي ظهير الاسلام و مرحوم امام جمعه تهران برادر ايشان با تيمورتاش وزير دربار و حاج مخبر السلطنه رئيس الوزراء به قم رفته و غائله را خواباندند.
تقاضاي علماء در تحت چند ماده كه مهمتر از همه اجراي اصل قانون اساسي راجع به پنج نفر از علماي درجه اول در مجلس شوراي ملي و همچنين گماردن يك نفر از علماء بزرگ در رأس وزارت فرهنگ بود، مورد قبول رضاشاه واقع شد.
ظهير الاسلام دوبار به نيابت توليت آستان قدس رضوي و چهار مرتبه به نيابت توليت مدرسه عالي سپهسالار منصوب شده و فعلا نيز عهده دار نيابت توليت اين مدرسه است؛ در اين مدرسه تعميرات زياد توسط او انجام شده و در سال گذشته نيز تشكيلات آن توسعه يافته و بنام دانشگاه روحاني مشهور شد و دروس جديد به طلاب آن تدريس مي شود. اميد مي رود كه با زحمات و علاقه مندي او مدرسه عالي سپهسالار بيش از پيش توسعه يابد.
ظهير الاسلام تا سال 1316 شمسي عبا و عمامه داشت و در اين سال به دستور رضاشاه پهلوي لباس خود را تغيير داد.
حاج ميرزا ابوالقاسم فرزند مرحوم مير سيد زين العابدين امام جمعه تهران از دختر نظام الدوله معير الممالك متولد به سال 1281 هجري قمري است.
حاج ميرزا ابوالقاسم بعد از فوت پدر از طرف مظفر الدين شاه به سمت امام جمعه تهران منصوب شد.
مقدمات را در تهران فراگرفت و بعد به نجف اشرف مشرف شد و تا سال 1319 از مجلس درس آيت الله العظمي مرحوم حاج ميرزا حبيب رشتي مشغول تحصيل بود و در آن سال به تهران آمد و در زمان حيات پدر امامت مسجد شاه به او تفويض شد. حاج ميرزا ابوالقاسم مجلس درس گرمي داشت و در حدود پانصد نفر طلبه از محضر دروس او استفاده مي كردند. يك رساله عمليه هم نوشت.
حاج ميرزا ابوالقاسم بواسطه همكاري با مرحوم شيخ فضل الله نوري در سال 1327 بعد از گرفتن تهران از طرف مجاهدين مجبور به مسافرت شد و به مصر رفت و تا سال 1324 در آنجا بود بعد به تهران مراجعت كرد و تا پايان عمر از كليه امور كناره گرفت و در اماميه ساكن بود.
حاج ميرزا ابوالقاسم داراي تأليفاتي از فقه و اصول است كه هنوز به چاپ نرسيده.
مير سيد محمد امام جمعه بعد از مسافرت حاج ميرزا ابوالقاسم برادر بزرگ خود به سمت امامت جمعه تهران منصوب شد. مرحوم مير سيد محمد در سال 1293 متولد شده و تا سال 1314 در تهران مقدمات را تحصيل نموده و بعد به نجف اشرف مشرف شده در محضر مرحوم آيت الله آخوند ملا محمد كاظم خراساني و آقا ضياء الدين عراقي مشغول تحصيل بود و در سال 1325 به تهران آمده و در استبداد صغير بر خلاف برادر بزرگ خود حاج ميرزا ابوالقاسم كه با حاج شيخ فضل الله نوري همراهي مي كرد با علماي آزادي خواه ديگر در سفارت عثماني متحصن شد و بعد از فتح تهران از طرف مجاهدين بجاي برادر به امامت جمعه برقرار شد.
مرحوم مير سيد محمد داراي تأليفاتي هست كه هنوز چاپ نشده.
بعد از او آقاي دكتر سيد حسن امامي (امام جمعه فعلي) از طرف اعلي حضرت همايون شاهنشاهي به سمت امام جمعه تهران منصوب شد.
امام جمعه فعلي تهران دكتر سيد حسن امامي فرزند مرحوم حاج ميرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران علاوه بر سمت امامت از استادان دانشمند دانشگاه تهران است و زبانهاي عربي و فرانسه و روسي را به خوبي مي داند و يكي از علماي علم حقوق به شمار است.
امام جمعه تهران در سال 1282 در تهران متولد شده و تحصيلات ابتدايي خود را در تهران به پايان رسانيده و سه سال هم در مدرسه خان مروي اشتغال به علوم قديمه داشته و در سال 1300 براي ادامه تحصيلات قديمه به كاظمين و نجف اشرف مشرف گرديد و در دروس مرحوم آيت الله اصفهاني و آيت الله نائيني و ديگر مدرسين حاضر مي شد.
پس از خاتمه تحصيلات قديمه و نيل به درجه اجتهاد از اساتيد خود در اوايل 1308 به تهران آمدند و پس از كمي توقف براي تحصيل به سوئيس رفتند و در دانشگاه لوزان به تحصيل علم حقوق پرداختند و در 1312 به اخذ ديپلم دكتري حقوق در دشته قضايي نائل آمدند. پس از اخذ درجه دكتري به ايران بازگشتند و در خدمت دادگستري و تدريس دانشكده حقوق مشغول شدند. در سال 1320 از دادگستري كناره گرفتند تا اينكه در سال 1324، در نتيجه توجه اعلي حضرت همايوني به ايشان و موقعيت خاص و محبوبيتي كه در بين طبقات پيدا كرده بودند به سمت امام جمعه و جماعت و نيابت توليت مسجد سلطاني تعيين شدند.