ژوئن 112017
 

 

نماز جمعه، یکی از فریضه های عبادی ـ سیاسی و از موهبت های ویژة حق تعالی به امت اسلامی است که در آغاز تشکیل اولین دولت اسلامی، یعنی حکومت پیامبر اسلام(ص) در مدینه تشریع شده است. دربارة اهمیت این نماز و جنبه های مختلف عبادی، فرهنگی و سیاسی آن، مطالب فراوانی گفته شده است. یکی از مهم ترین این آموزه ها، توجه جدی و اصلی به روح این عبادت بزرگ است که شامل تقوای فردی و رشد آن در آحاد مسلمین، اتحاد و وحدت کلمه و پرهیز از تشتت که موجب رخنة دشمنان اسلام خواهد شد، می گردد.

بحث و بررسی پیرامون نماز جمعه از ابعاد مختلفی برخوردار است که در این نوشتار تنها به مسئلة تشریع این امر و تاریخچة اقامة آن در زمان پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت((ع)) پرداخته شده است.

تشریع نماز جمعه

اکثر منابع تفسیری، حدیثی و تاریخی بر این مطلب اتفاق نظر دارند که اولاً سورة جمعه مدنی است؛ یعنی در مدینه نازل شده و ثانیاً تشریع نماز جمعه نیز در دورة حاکمیت اسلامی نبوی(ص) در این شهر اتفاق افتاده است، اما از برخی منابع نیز بر می آید که نماز جمعه، ابتداء در مکه تشریع و واجب شده، ولی چون پیامبر(ص) عملاً نمی توانست این واجب را به دلیل آزار و اذیت مشرکین و امکان حمله و دستگیری دسته جمعی و مطالبی از این قبیل انجام دهد، انجام آن در مدینه ممکن گردید. اما دلیل ما بر نظریه اول، چند مطلب است اولاً مفاد سورة جمعه در مخاطب قرار دادن و تشریع طعنه ها و مطالب یهودیان که در آیات 5 تا 7 این سوره بیان شده است.[2] قطعاً با مدینه تناسب دارد و کسی در اصل این معنا تردید نمی کند، زیرا یهودیان مدینه در اطراف آن مستقر بودند و نیاکان ایشان از چند قرن قبل از تولد پیامبر(ص) و ظهور اسلام ـ به گفتة خودشان ـ برای درک حضور آخرین سفیر الهی از شامات به حجاز و مدینه که آن زمان یثرب خوانده می شد، مهاجرت کردند[3] و این از شگفتی ها و عبرت های عجیب تاریخ است که پس از دیدن پیامبر اسلام(ص)، علی رغم اینکه اطمینان یافتند که او همان پیامبر موعود است، ولی نه تنها اکثریت قریب به اتفاق ایشان به او ایمان نیاوردند؛ بلکه با مخالفین وی، اعمّ از مشرکین و منافقین، هم دست شده و پیمانی را که از ابتدا با حضرت مبنی بر عدم توطئه بر ضد اسلام در قبال حمایت حاکمیت نبوی(ص) از خون، عرض و اموال ایشان بسته بودند، محترم نشمرده و در چند ماجرای مهم، به یاری مشرکان و منافقان شتافتند و از پشت به مسلمانان خنجر زدند.[4] این توطئه ها و همراهی آنان با دشمنان قسم خوردة پیامبر(ص) و مسلمانان، ایذا و اذیت نسبت به عِرض و خون مسلمین و… منجر به نبرد مستقیم آنان با حضرت در چند غزوة مهم از جمله بنی قریظه و خیبر شد که حاکی از اوج عداوت ایشان نسبت به مؤمنین بود. خداوند متعال در قرآن به این موضوع به صراحت تأکید کرده و می فرماید: ((لَتَجِدَنّ أشَدّ النّاسِ عَداوَةً لِلّذینَ آمَنُوا الْیهُودَ وَ الّذینَ أشْرَکوا))[5]؛ «قطعاً و هر آینه، شدیدترین مردم از جهت اظهار دشمنی با مؤمنین، یهودیان و سپس مشرکین هستند».

مخاطب قرار گرفتن یهود در چند آیة سورة جمعه، دلیل بر مدنی بودن این سوره است. خداوند نیز در ادامة آن و در آیة نهم، امر مهم و تعیین کنندة نماز جمعه را تشریع نموده است. در تفاسیر وارده از فریقین که یا مؤلفین آن جزء مورخین و محدثین متقدم بوده اند و یا از طریق ایشان نقل شده، همگی بر این معنا اتفاق نظر دارند.

از شخصیت هایی که در دو بعد تفسیری و تاریخی از عامه این معنا را نقل کرده اند محمدبن جریر طبری است که علاوه بر کتاب تاریخی مهم خودش موسوم به تاریخ طبری، در تفسیر این سوره به این معنا تصریح کرده و ضمن بیان آیه می نویسد: «اولین نماز جمعه را حضرت(ص) در بین قبیلة بنی سالم بن عوف در مدینه اقامه کرده و بعدها آن مکان به عنوان مسجد انتخاب شد»[6] و سپس خطبه حضرت را در ادامة آن نقل کرده است.

از علمای عامه نیز محمدبن یوسف صالحی الشامی معتقد است که تشریع نماز جمعه از مکه شروع، ولی عملاً اولین نماز جمعة حضرت در مدینه آغاز شده است.[7]

از بین مفسرین و محدثین شیعه، امین الاسلام، فضل بن حسن طبرسی، با استناد به آیة نماز جمعه، اولین خطبه و نماز حضرت را در قبیلة بنی سالم بن عوف از قبایل نزدیک مدینه نقل کرده است.[8] همین روایت را قطب راوندی با قدری تلخیص ذکر کرده است.[9]

از کتب تفسیری معاصر نیز علامه طباطبایی ضمن نقل سورة جمعه می فرماید: «مقصود از این سوره (ولو اینکه آیات دیگری در موضوعات مربوط به بعثت و اهداف آن، بحث موت و معاد و بحث یهود دارد) توجه دادن به همت جدی برای برپا داشتن نماز جمعه و اینکه این واجب از شعائر بزرگ الهی است، بوده و به نقش آن در اصلاح دنیا و آخرت مردم توجه داده است».[10]

وی در ادامة این نقل تعبیری در مورد آیة ((و إذا رأوا تجارة أو لهواً)) آورده که از آن جمله، اتفاق و اجماع علمای شیعه و سنی بر نزول آن در مدینه می باشد؛ آن جا که می فرماید: «قد اتفقت روایات الشیعه و اهل السنة علی إنّه ورد المدینه غیر معها تجارة… الخبر».[11]

اما از بین مورخین معاصر، عده ای استناداً به چند روایت معتقدند که نماز جمعه در مکه تشریع شده و سپس به دلیل عدم امکان اقامة آن در مکه، عملاً در مدینه موضوعیت یافته است. صالحی الشامی می نویسد: «پیامبر(ص) به مصعب بن عمیر که از طرف حضرت مأمور تبلیغ در مدینه بود، فرمود: نگاه کن به روزی که یهودیان در شنبه، صدایشان را برای خواندن زبور آشکار می نمایند (و روز قبل از آن) زنان و فرزندان (و مسلمانان دیگر) را برای نیایش جمع کرده و هنگامی که قدری از ظهر گذشت، دو رکعت نماز گزارید».[12]

اما از مورخین شیعی معاصر، سید جعفر مرتضی العاملی پس از ذکر آیة جمعه می نویسد: «مقصود از این آیه، وجوب اهتمام به نماز جمعه است و ممکن است قبل از آن در مکه واجب شده، ولی چون امکان اقامة علنی آن نبوده یا مخفیانه اقامه شده، خبر آن به ما نرسیده باشد».[13]

وی در ادامه می نویسد: «مؤید این مطلب خبری است که دارقطنی از ابن عباس نقل کرده که پیامبر(ص) قبل از مهاجرت به مدینه، موظف به نماز جمعه بود، ولی چون نمی شد آن را در مکه اقامه کرد، به مصعب نوشت تا در مدینه نماز جمعه را به دو رکعت اقامه کند».[14]

تاریخچة نماز جمعه

بنابر نقل محمدبن جریر طبری و نیز امین الاسلام، فضل بن حسن طبرسی و اغلب منابع تاریخی و جوامع روایی فریقین، رسول خدا(ص) نزدیک ظهر روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول در محلّه قبا، به منزل عمروبن عوف ـ هنگام هجرت تاریخ ساز از مکه به مدینه ـ وارد شد و تا روز پنج شنبه در آن محل باقی ماند تا امیرالمؤمنین، امام علی(ع) به همراه فواطم؛ یعنی فاطمه دختر پیامبر(ص)، فاطمه بنت الاسد(س) و فاطمه بنت زبیربن العوام به آن حضرت بپیوندند.

به دستور آن حضرت، مسجدی در آن مکان بنا شد که بعدها به نام مسجد قبا معروف گردید و آیة ((لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التّقْوی مِنْ أوّلِ یوْمٍ أحَقّ أنْ تَقُومَ فیهِ))[15] که بر حقانیت این مسجد تأکید داشت، در همین مورد نازل گردید.[16] در ادامة این گزارش تاریخی و روایی چنین وارد شده: (پس از الحاق امام علی(ع) و همراهان، حضرت در روز جمعه به سمت مدینه حرکت کرد). وقتی به داخل شهر می رسید، در محلّة بنی سالم سکونت گزید که با نزدیک ظهر جمعه مقارن گردید و حضرت در همان مکان که بعدها به مسجد تبدیل گردید، اولین خطبة جمعه را بیان کرده و با همراهان خویش و مسلمانان نماز جمعه را به جا آورد و این اولین نماز جمعة حضرت بود».[17]

پیامبر(ص) در خطبه های نماز جمعه ضمن آگاهی دادن به مسائل مهم مسلمانان، بر مبنای هدف والای تزکیه و تعلیم، سخنان خویش را پیرامون اهمیت تقوا و درک معنای توحید ارائه می نمود. قطعاً شنوندگان و مخاطبان این کلمات الهی، به اندازة استعداد و توان روحی خویش از این کلمات بهره می جستند.

اهمیت خطبه های نماز جمعه، به نحوی بود که گاهی حتی هنگام آغاز غزوات، پیامبر(ص)، برای اقامة نماز جمعه تأمّل کرده و سپس از شهر خارج می شد. از جمله روایاتی که در این باب داریم، نقلی است که ثعالبی المالکی از مفسرین بزرگ عامة ذکر کرده است.[18] اما با تمام اهمیت نماز جمعه، گاهی مسلمانان صدر اسلام، رفتاری را در حین خطبه های پیامبر(ص) از خود بروز می دادند که مورد شماتت حق تعالی قرار می گرفت که نمونة بارز آن، صراحت آیة قرآن است که می فرماید: ((وَ إِذا رَأوْا تِجارَةً أوْ لَهْوًا انْفَضّوا إِلَیها وَ تَرَکوک قائِمًا قُلْ ما عِنْدَ اللّهِ خَیرٌ مِنَ اللّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللّهُ خَیرُ الرّازِقینَ))[19]؛ «چون تجارت یا لهوی ببینند به سوی آن پراکنده شوند، و تو را ای پیامبر، در حالی که ایستاده [و خطبة نماز می خوانی]رها می کنند، به آن ها بگو، آنچه نزد خداوند است از لهو و تجارت دنیوی برای شما بهتر است که همانا خداوند بهترین روزی رسان می باشد».

این آیه، به طور قطع اشاره به یک ماجرای تاریخی دارد که در تمامی منابع مربوط به آن، اعم از تفسیری، تاریخی و روایی وارد شده است، به نحوی که علاّمه طباطبایی می فرماید: «شیعه و سنی اتفاق نظر دارند که وقتی کاروان تجارتی (از شام) وارد مدینه شده و با طبل و دف، اعلام ورود نمود، (اکثر) مردم در حالی که پیامبر(ص) مشغول خواندن خطبه بود، او را رها کرده و به سمت تجارت (و در دنیا) رفتند (و قرآن ایشان را نکوهش کرده) و این آیه نازل گردید».[20]

از دیگر مطالب مهم پیامبر(ص) در خطبه ها، توجه دادن به حقانیت وصایت امیرالمؤمنین، امام علی(ع) بوده است. سلیمان بن ابراهیم القندوزی حنفی به نقل سخنی از پیامبر(ص) در این مورد می پردازد که حضرت می فرماید: « ای مردم بر (خاندان من از) قریش سبقت نجویید و آن ها را بر خود (در همة امور) مقدم نمایید. از آن ها دانش دین را فرا گیرید و از آن ها بیاموزید. ای مردم، شما را توصیه به محبت (توأم با ولایت) ذوی القربی و پسر عمویم علی بن ابی طالب می نمایم که همانا هر که او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هرکه دشمنش دارد، مرا دشمن داشته و هر که مرا دشمن دارد، به تحقیق خداوند او را عذاب خواهد کرد».[21]

اهمیت اقامة نماز جمعه در زمان ائمة معصومین((ع))

طبرانی از علمای عامه به سلسله اسناد خویش از سمرة بن جندب نقل می کند که رسول خدا(ص) همة ما (انصار و مهاجرین) را به شرکت در نماز جمعه امر می نمود و از اینکه غایب شویم، برحذر می داشت.[22]

هم چنین وی به نقل از ابن عباس چنین آورده: «رسول خدا(ص)، در رکعات نماز جمعه، در رکعت اول، سورة جمعه و در رکعت دوم، سورة منافقین را قرائت می نمود».[23]

در جای دیگری به نقل از جابربن سمرة چنین آورده است: «حضرت(ص)، موعظه (و خطبة) جمعه را طولانی نمی کرد و آن را مختصر بیان می نمود».[24]

شیخ مفید(ره) نیز می نویسد: «رسول خدا(ص) در آخر خطبة خویش اغلب چنین می فرمود: خوش به سعادت آن که اخلاق و سلوکش با دیگران را پاکیزه و باطنش را پاک و ظاهرش را نیکو گردانیده و زیادی مال خویش را انفاق و از زیادی گفتار پرهیز و با دیگران با انصاف رفتار نماید».[25]

امام علی بن ابی طالب(ع) در پی حوادثی تلخ که پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) پیش آمد، از حق الهی و منصوص خلافت محروم شد. آن حضرت ـ که اول مؤمن به اسلام و یگانه ابرمردی است که در آیات متعددی در شأنش نازل شده که برخی از آن ها نیز موارد مورد اتفاق بین فریقین است[26]ـ به خاطر مصلحت اسلام و حفظ وحدت جامعه و عدم بهره برداری منافقین، یهود، مشرکین و دولت های قدرتمندی که در صورت بروز اختلاف و تشتت، اصل اسلام و حاکمیت آن را از بین می بردند، سکوت اختیار کرده و نه تنها در برابر خلفای قبل از خویش قیام نکرد؛ بلکه در بسیاری از موارد، با راهنمایی ها و مشاوره دادن های مؤثر، مقابل بسیاری از نابسامانی ها و بدعت ها را گرفت؛ اگرچه در برخی از موارد عملاً به نتیجه نرسید.[27]

زمامداران ـ خواه خلفای راشدین یا حکام اموی و عباسی ـ غالباً خود اقامة جمعه می کردند یا اشخاصی را برای اقامة نماز جمعه در شهرها و در مرکز تعیین می نمودند. بنابراین اقامة نماز جمعه از مناصب خاص آنان بود و بدون اجازة آنان، هیچ شخصی نماز جمعه را برگزار نمی کرد،[28] در حالی که نماز جمعه نزد امامیه، همچون نماز عیدین (فطر و اضحی) از مناصب خاص ائمه((ع)) یا منصوبین از جانب آن هاست: «همانا اقامة [نماز] جمعه برای ما (ائمه) است و اقامة [نماز] جماعت برای شیعیان ماست».[29]

اما پس از رخدادهایی که در سال سی و پنج هجری به وجود آمده و منجر به قتل خلیفه سوم شد، مردم به سوی خانة امام علی(ع) آمده و علی رغم اکراه شدید حضرت از قبول خلافت ـ به دلیل اینکه می دید این مردم با توجه به شرایط خاصی که در طول بیست و پنج سال حاکمیت های قبلی، تحمل خلافت وی را که بر مبنای کتاب و سنت به معنای واقعی کلمه است، نخواهند داشت ـ با اصرار فراوان مردم و با قبول شرط اصلی مبنی بر مراعات عدالت به هر نحو ممکن و انقیاد مردم نسبت به آن، با توجه به تکلیفی که از این ناحیه احساس می کرد ـ و در خطبة شقشقیه با آوردن واژه های نورانی ای همچون لولا حضور الحاضر و قیام الحجة… به مطلب اشاره کردند ـ خلافت را پذیرفتند.[30]

در طول دوران خلافت پنج سالة حضرت که به واقع آینة تمام نمای حاکمیت عدل اسلامی و مراعات کتاب و سنت به معنای واقعی خویش بود، نه تنها ابنای اسلام، بلکه دانشمندان سایر ملل و ادیان نیز زبان به تحسین این شیوة حکومت گشوده و آن را مظهر کامل انسانیت، فضلیت، جوانمردی، ایثار و عدالت نامیدند و این نکاتی است که به جز اشخاص ناآگاه یا عَنود در آن تردیدی نکرده و نمی کنند.

عمده ایام خلافت آن حضرت در سه جنگ سهمگین جمل، صفین و نهروان سپری شده و به دلایل حکومتی، حضرت مرکز خلافت را به عراق و کوفه منتقل نمود. حضرت در این ایام، در غالب خطبه هایی که طبعاً، برخی از آن ها در خطبه های نماز جمعه و ندرتاً در عید فطر و قربان ایراد شده، ضمن آگاهی دادن مسلمانان به وظایف سنگین خود و ایفای نقش تربیتی در تهذیب نفوس مستعده و تربیت مردان الهی، به توطئه های دشمنان اسلام و مخالفین و پیمان شکنانی که خطرشان به مراتب بالاتر از کفار بود، توجه می دادند. به طور قطع خطبه های آن حضرت، با اهتمامی که یاران ایشان در ضبط مطالب وی داشتند ـ که بعضاً در نهج البلاغه جمع آورده شده ـ ولی بعضاً به هر دلیل به دست ما نرسیده است.

در تبیین اجمالی موضوع، ائمة معصومین((ع)) با توجه به متن برخی از احادیث ـ همچون دو حدیث مشهور «حث»[31] و «هلاک»[32] ـ و احتمالاً وجوه مختلفی که فقها در تفسیر و تأویل این احادیث بیان داشته و با عنایت به برخی شواهد تاریخی، شاید بتوان چنین استنباط نمود که ائمه((ع)) با در نظر گرفتن مقتضیات و شرایط خاص هر زمان، مواضع مختلفی را اتخاذ می کردند. برای مثال در برخی از شرایط به جهت تقیه، از اقامة نماز جمعة مستقل از نمازهای خلفا، خودداری نموده و اصحاب خود را به حضور در نماز جمعة خلفا تشویق می نمودند. در حالی که در شرایط دیگر، اصحاب ائمه((ع)) نماز جمعة خلفا را ترک نموده و ائمه((ع)) به آن ها اذن می دادند تا خودشان نماز جمعه اقامه کنند.

بنابراین با توجه به اوضاع و شرایط سیاسی دوران زندگی ائمه((ع)) و روند برگزاری نماز جمعه در آن ایام، خطبه های جمعة ائمة معصومین((ع)) در مجموع به ما نرسیده است و این حاکی از چند دلیل می باشد:

  1. اینکه ایشان به دلیل عدم خلافت ظاهری و نداشتن حاکمیت، موفق به اقامة جمعه نمی شدند، هرچند در بین خودشان اهتمام به این معنا داشتند.

مؤید دلیل اول این است که از امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن مجتبی(ع) که دارای خلافت ظاهری و حاکمیت نیز بودند، خطبة جمعه به جای مانده است؛ اما به غیر از ایشان از دیگر امامان((ع))، گزارشی در مورد اقامة جمعه نرسیده است و می توان تصور کرد که به دلیل اهمیت این فریضه در بین خودشان و اصحاب، این واجب را اقامه کرده و در برخی موارد نیز، برخی از اصحاب را برای این معنا در نقاط خاصی منصوب می نمودند. از همین طریق است که در زمان برخی از ائمه((ع))، به ویژه امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) که وکیلانی در برخی از مناطق داشتند، ممکن است که در مواردی اقامة جمعه توسط ایشان انجام شده باشد.

  1. معمولاً خلفا، هم خودشان و هم در سایر بلاد، اشخاصی را برای اقامة جمعه تعیین می کردند که صلاحیت و عدالت برای این معنا نداشتند و به همین دلیل نیز، شیعه علی رغم سیاست تقیه و مراعات مصلحت های ابلاغ شده از ائمه((ع))، با اینکه در این فریضه شرکت می کردند، اما مبنای اصلی آنان، بر عدم ترویج چنین اشخاصی بود که به عنوان والی از سوی خلفای ستمگر منصوب شده بودند. و این معنا در دورة بنی امیه و اوائل بنی العباس مشهود می باشد.
  2. دور شدن از اهداف والای نبوی(ص) در این فریضه که به جای بیان حقایق کتاب و سنت، بر عکس آن عمل می شد؛ به نحوی که حتی تا دوران عمربن عبدالعزیز، امیرالمؤمنین(ع) در خطبه های جمعه مورد سبّ و لعن قرار می گرفت و در زمان وی این معنا ممنوع شد.[33] در چنین خطبه هایی علاوه بر ترویج انحرافات، به مصالح مسلمانان هیچ توجهی نمی شد و حتی شیوة ظاهری سنت پیامبر(ص) در نماز جمعه مراعات نمی شد. به همین دلیل است که در هنگام حضور امام رضا(ع) در مرو و اقامة نماز عید فطر توسط ایشان، مأمون با مشاهدة چنین معنایی که برخلاف رویة خود و امامان جمعة منصوب وی بود، احساس خطر کرده و به بهانة حفظ جان امام، آن حضرت را از بین راه برگرداند.[34]

در طول تاریخ پر فراز و نشیب شیعه در تاریخ اسلام، رهنمودهایی از امامان معصوم((ع)) در دورة تقیه که به نوعی بیانگر آموزه های نماز جمعه و اهمیت آن از منظر معصومین((ع)) می باشد، دیده می شود که از طریق برخی روایات به دست می آید.

روایت شهید ثانی صاحب کتاب معالم الاصول، به نقل از کلینی ـ از ثقات راویان امام باقر(ع) ـ است که در آن، شیوة امام باقر(ع) در بیان خطبه ها و طریقة ادای نماز جمعه، بیان شده است.[35]

از امام صادق(ع) نیز روایاتی در باب جمعه و نماز جمعه ذکر شده است؛ از جمله روایتی که حضرت به نقل از پدران خویش از پیامبر اکرم(ص) چنین روایت کرده است:

«کسی که از روی ایمان و اعتقاد به نماز جمعه بشتابد، بایستی عمل خویش را از سر بگیرد[36] (کنایه از اینکه خداوند متعال گناهان او را آمرزیده است).».

امام رضا(ع) نیز در سخنی می فرماید: «خطبه در نماز جمعه واجب شده، که امام بتواند مردم را پند در اطاعت و بیم از مخالفت با دستورات الهی و مراعات مصلحت دین و دنیایشان نماید».[37]

ابن شهرآشوب از علمای متقدم شیعه از امام هادی(ع) نقل کرده که ایشان می فرمود: «در پیش از ظهر جمعه، به خاطر اهمیت نماز جمعه، مسافرت و در پی کارهای دنیوی رفتن مکروه است، اما پس از آن، جایز و مایة برکت است».[38]

ابن شهرآشوب در دنبالة این روایت می نویسد: «این حکم را امام هادی(ع) در پاسخ سری فرموده است». این روایت مؤید آن است که ممکن است برخی نمایندگان و وکلای ائمه، به ویژه امام هادی و امام عسکری(عع) مانند عبدالعظیم حسنی در ری، احمدبن اسحاق قمی در قم، علی بن مهزیار اهوازی در خوزستان و…، در مواقعی با صلاح دید امامان، موفق به اقامة جمعه شده باشند؛ چنان که از قرائن تاریخی نیز چنین بر می آید، اما قطعاً این معنا به دلیل مراعات تقیه و شیوة متخذه از دستورات ائمه((ع)) به شکل علنی نبوده است.

 

پی‌نوشت:

[1]. ر.ک: میعاد العباد، بهاءالدین قهرمانی ن‍ژاد شایق؛ زمینه‌های تاریخی و آگاهی‌های کتابشناسی نماز جمعه، رسول جعفریان؛ نماز جمعه در فقه و تاریخ اسلام، حبیب‌الله عظیمی.

[2]. ((مَثَلُ الّذینَ حُمِّلُوا التّوْراةَ ثُمّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أسْفارًا * قُلْ یا أیّهَا الّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أنّکُمْ أوْلِیاءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ النّاسِ))؛ جمعه (62) : 7 ـ ‌5.

[3]. ر.ک: سیرة النبی، محمدبن هشام، ترجمه سیدهشام رسولی محلاتی، ج 2، ص 70؛ هم‌چنین منابع اصلی دیگر همچون طبری متوفای 310 ق، به صحت آن شهادت داده‌اند. قرائن دیگری نیز این معنا را به طور قطع ثابت می‌کند؛ از جمله ایمان آوردن تعداد معدودی از یهودیان همچون عبدالله‌بن سلام، مخیریق و چند نفر دیگر به اسلام، که یهود اتفاق نظر داشتند که عبدالله‌بن سلام، از داناترین مردم به تورات بوده است. از سوی دیگر شهادت قرآن بر این معنا که در چند جا از قول یهود آورده که آن‌ها پیامبر(ص) را کاملاً می‌شناختند و از روی عناد، او را انکار کردند و نیز علت حضور ایشان در مدینه که قبل از آمدن پیامبر(ص) به آن‌جا جزء شهرهای مهم از نظر ظهور پیامبران بوده و نه قدمتی که مورد نظر یهود بوده است.

[4]. ر.ک: فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج 1، ص 465؛ طلیعة نور، ابوالفضل عابدینی، ص 106.

[5]. مائده (5) : 82، نکتة قابل ملاحظه در بیان این آیه و آیات دیگری که از شیوة تأمل یهود در طول تاریخ با اسلام و اهل قبله خبر داده، تکلیف مهمی است که بر دوش ائمه جمعه و جماعت بلاد و ملل اسلامی است که به خطر یهود و توطئه‌های ایشان آگاهی دهند و این مطلب مهمی است که همواره مورد تأکید عالمان بیداردل شیعه و سنی بوده و جز معدودی عالم‌نماهای معینی که در جهت اهداف دشمنان اسلام حرکت می‌کنند، بقیه به این نکته توجه داشته و دارند؛ هرچند حاکمان این بلاد به هر دلیل به این نصایح که برگرفته از کتاب و سنت نبوی(ص) است، بی‌توجه باشند.

[6]. تاریخ طبری، ج 2، ص 114.

[7]. سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، شمس شامی و محمدبن یوسف، ج 3، ص 334.

[8]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص 12 ـ‌10.

[9]. فقه القرآن، ج 1، ص 169.

[10]. المیزان، ج 19، ص 263.

[11]. همان.

[12]. درالمنثور، سیوطی، ج 6، ص 218؛ سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، همان، ج 3، ص 334.

[13]. الصحیح من سیرة النبی الاعظم(ص)، ج 3، ص 313.

[14]. همان.

[15]. توبه (9) : 108.

[16]. مسجد قبای کنونی که دو رکعت نماز در آن ثواب یک عمرة مقبوله دارد.

[17]. اینکه اشاره نشده که آیة مربوط به جمعه در اینجا نازل شده، می‌توان دلیلی بر وجوب آن در مکه نیز تلقی شود. تاریخ طبری، همان، ج 2، ص 114؛ مجمع البیان، همان.

[18]. در کتاب جواهر الحسان فی تفسیر القرآن.

[19]. جمعه (62) : 11.

[20]. المیزان، ج 19، ص 263.

[21]. ینابیع المودة لذوی القربی، ج 2، ص 492.

[22]. المعجم الکبیر، ج 7، ص 257، ح 7045.

[23]. همان، ج 12، ص 22، ح 12373، لازم به ذکر است که روایات دیگری به ویژه از عامّه وارد شده که سوره‌های دیگری مانند «الاعلی» نیز تلاوت می‌فرمود، ولی با بررسی روایات، شیعه مندوبیت روایات مربوط به تلاوت جمعه و سورة منافقون را ارجح می‌داند.

[24]. همان، ج 2، ص 242، ح 2015.

[25]. الاختصاص، ص 228، به نقل از کتاب سنن‌الرسول الاعظم(ص)، گروه حدیث پژوهشکدة علمی و کاربردی باقرالعلوم(ع)، ص 688.

[26]. در این خصوص به کتب تفسیری که در مورد برخی از آیات نازله در حقّ و شأن آن حضرت، از مفسرین مشهور عامه همچون فخر رازی در تفسیر الکبیر، زمخشری در کشّاف، حاکم حسکانی در شواهد التنزیل، قرطبی در تفسیر معروف خویش، سیوطی در الدرّ المنثور و… ارجاع می‌دهیم.

[27]. امام(ع) در خطبة شقشقیه و قاصعه به این نکات تصریح کرده است.

[28]. بدرالزاهر، تقریر آیت‌الله بروجردی، ص 6.

[29]. همان، ص 24.

[30]. متن کامل این خطبه را در نهج‌البلاغه‌ها مشاهده می‌کنیم و این متنی است که منابع شیعی و سنی به صحت صدور آن از حضرت گواهی داده‌اند.

[31]. در حدیث «حث» روایت صحیح از زراره چنین آمده است: «قال حثّنا ابوعبدالله(ع) علی صلاة الجمعة حتی ظننت انّه یرید أن نغدوا علیه، فقلت: نغدوا علیک؟ فقال: لا، انما عنیت عندکم؛ زراره چنین گفت: امام صادق(ع) ما را به نماز جمعه تشویق و ترغیب فرمود تا اینکه گمان کردم مراد حضرت این است‌که ما به گرد ایشان جمع شده نماز جمعه را اقامه کنیم. پس گفتم: آیا برگرد شما جمع شویم؟ [و به امامت شما اقامة جمعه کنیم؟] حضرت فرمود: خیر، منظورم همان نماز جمعه‌ای است که نزد خودتان برپا می‌گردید». وسائل الشیعه، ج 3، ص 13.

[32]. در حدیث «هلاک» روایت صحیح از عبدالملک چنین آمده است: «قال حدّثنی زراره عن عبدالملک عن ابی جعفر(ع) إنّه قال: مثلکَ یَهلکُ وَلَمْ یصلّ فریضة فرضها الله تعالی، قال فقلت: کیف أصنّع؟ قال: صلّوا جماعة، یعنی صلاة الجمعة؛ امام باقر(ع) به عبدالملک فرمود: افرادی همانند تو هلاک می‌شوند، در حالی که نماز فرض شده را برگزار نکرده باشند. عبدالملک گفت: پرسیدم (به جهت دور شدن از هلاکت) چه کنم؟ امام فرمود: نماز جماعت برگزار کنید، یعنی نماز جمعه [اقامه کنید]. همان.

[33]. ر.ک: تاریخ تحلیلی اسلام، سید جعفر شهیدی.

[34]. ر.ک: عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق.

[35]. روضة البهیه، شهید ثانی، ج 2، ص 99.

[36]. ر.ک: وسائل الشیعه، ج 5، ص 6، ح 19.

[37]. همان، ج 5، ص 39.

[38]. همان، ج 5، ص 85، ح 1.

 

به نقل از سايت http://www.hawzah.net