اين مسجد در قسمت شمال شرقى شهر قرار دارد و بلندترين بناى كنونى اردبيل بشمار ميآيد. جائيكه مسجد در آن ساخته شده محل مرتفع و تپه مانندى است و كف شبستان آن از سطح كوچههاى مجاور بالغ بر هشت متر بلندتر ميباشد. اين بلندى تپه طبيعى نيست و لذا مردم آنرا جاى آتشكده قديم ميدانند و در اينباره نسلا بنسل نيز مطالبى نقل مينمايند. اطراف مسجد قبرستان كهنه اى است و چون از مدتها پيش دفن اموات در آن ممنوع شده قبور موجود مندرس و در شرف از بين رفتن ميباشد.
مسجد اصلى بناى با عظمتى بوده است كه بنا بنوشته بعضىها در سال 678 هجرى قمرى ساخته شده است. اين مسجد گنبد آجرى بزرگى داشته كه از خارج با كاشيهاى آبى رنگ ساده مزين بوده و بر دور آن با كاشيهاى معرق كتيبههائى وجود داشته است كه بمرور ايام از بين رفته است.
اين قبيل گنبدها معمولا دو پوش ساخته ميشده يعنى بانيان آنها دو گنبد بوجودميآوردند كه يكى از آنها جدار خارجى و ديگرى سقف داخلى بنا را تشكيل ميداد.
حوادث ايام هردو گنبد اين مسجد را فرو ريخته و تنها دو قسمت قوسى شكل ناقص از گنبد خارجى و قسمت محدودى از گچبريهاى گنبد داخلى را در چهار گوشه فوقانى ديوارهاى شبستان اصلى براى نمايش عظمت باستانى آن باقى نگاهداشته است.
شبستان بزرگ و اصلى مسجد بشكل مربع است و رواق آن كه خارج از بناى اصلى و در سمت شمال آن قرار دارد بعدها با تيرهاى چوبى پوشيده شده و نمازخانهفعلى را بوجود آورده است. ديوارهاى مسجد و قسمتهائى كه از گنبد آن باقى مانده از عظمت پيشين اين بناى باستانى حكايت مينمايد. در قديم كف شبستان اصلى خيلى پائينتر از كف خاكى فعلى بوده و گچبريهاى زيبائى كه قسمتى از آنها در طرفين محراب ديده ميشود حكايت از آن دارد.
بعدها با ريزش گنبد و نيز گرد و خاكى كه در طى قرون بر آن ريخته شده كف آن بالا آمده است و چون اين شبستان قرنها گنبد و سقف نداشته برف و باران كف آنرا سفت و سخت نموده و رطوبت نيز ديوارهاى محكم و مرتفع مسجد را در معرض تهديد قرار داده است.
سابقا در وسط شبستان چاه عميقى بود كه بزعم بعضى در قديم آب نيز داشته است يا بر قناتى باز ميشده است. از مدتها پيش كه ته آن پرشده و آب آن خشگ گشته بود، آنرا «چاه خبر» ميگفتند و محل كسب اطلاع از مسافر ميدانستند زيرا زنانى كه كسان آنها بسفر رفته و خبرى از آنها نداشتند بر كنار آن مىنشستند و سر خود را در چاه كرده مسافران خود را صدا ميزدند و با تعبيريكه بانعكاس صداى خويش ميدادند آنرا خبرى از جانب آنها مىپنداشتند. امروزه آن چاه بكلى پرشده است.
درباره اين چاه گفتارهاى زيادى هست ولى ما چنين ميپنداريم كه بعد از فرو ريختن گنبدها براى آنكه آب برف و باران در داخل شبستان جمع نشود آنرا احداث كردهاند؛ بويژه آنكه در بيرون مسجد هم چاه آبى براى رفع نياز مردم بوده است.
علت خرابى گنبد و تاريخ آن بدرستى معلوم نيست و گويا زلزلههاى شديد قرون گذشته موجب ويرانى آن گشته است.
برخى از سالخوردگان هجومهاى تاريخى و يورشهاى وحشيانه مهاجمين را هم در اين كار مؤثر ميدانند زيرا در آن حوادث تاريخى اين مسجد پناهگاه ساكنان خانههاى اطراف بوده و دالانهائى كه در بدنه ديوارهاى قطور آن وجود داشته با فضاى خالى بين دو گنبد، محل پنهان شدن مردم در هجومهاى تاريخى مىگشته است. در محل، بنقل ازپيشينيان، ميگويند كه در يكى از اين حملات جمع زيادى از مردم در آنجا مخفى بودهاند ولى بر اثر صداى گريه طفلى، مهاجمين از جاى آنان خبردار گشته همه را از دم تيغ گذرانيدهاند و هم اكنون بعضى از سالخوردگان معتقدند كه سطح خارجى آن قسمت از ديوار مسجد، كه با خاك پر شده، با رنگ خون آن كشتهشدگان رنگين است و مبناى اين عقيده را هم گفتههائى ميدانند كه زبان بزبان از پيشينيان خود شنيدهاند.
در ديوار جنوبى داخل شبستان سنگ شيرى رنگ بزرگى بر بدنه آن نصببود كه در آن جاى پنجه دست انسانى، البته بزرگتر از دست معمولى، نقر شده بود مردم آنرا منتسب بحضرت امام حسن مجتبى (ع) ميدانستند و براى زيارت آن ميرفتند و زنها، با روشن كردن شمع در برابر آن، حاجت ميخواستند. اين سنگ دو سال پيش بسرقت رفته و گويا اقدام جدى براى يافتن آن نيز بعمل نيامده است.
نظير اين پنجه سنگى پنجه ديگرى نيز در ديوار مقبره شاه اسماعيل صفوى، در بين كاشيهاى لاجوردى منقوش بآب طلا، نصب شده و ما در جاى خود بدان اشاره كردهايم.
يكى از اين سنگها هم سابقا در صحن بقعه شيخ صفى الدين، كنار مدخل آرامگاه مادر شاه طهماسب، بر ديوار نصب بود و به پنجه على شهرت داشت.
تعداد اين سنگها با علامت پنجه حكايت از آن دارد كه در روزگار قديم اين نقش دست براى مردم اينحدود جنبه قدس و حرمتى داشته و چهبسا كه دور از ريشه و مبناى مذهبى هم نبوده است.
اثر قديمى ديگرى كه در بناى مسجد جمعه باقى مانده در چوبى دو لنگهاى منقشى است كه در مدخل مسجد فعلى قرار دارد.
در بالاى لنگههاى آن ابياتى حاوى ماده تاريخ با چوب و بخط نسخ بسيار زيبا منبتكارى شده ولى صد حيف كه آنچه در قسمت بالاى لنگه سمت راست بوده است بمرور ايام ريخته و از بين رفته است ولى نوشته بالاى لنگه سمت چپ بدين شكل باقى است:
«..- قدس تازه كردند. چو بشمرديم تاريخش خلف شد.
خلف خواند دعاى او عزيزان كه عمرش درپى غفلت تلف شد».
ما در جلد اول اين كتاب با اشاره بمأخذ مورد استفاده، تاريخ بناى اين مسجد را سال 678 هجرى نوشتهايم. ملاحظه ابيات فوق حكايت از آن دارد كه در سال «خلف» يعنى 710 هجرى آنرا «تازه» كردهاند. اما چون قرينهاى در دست نيست براى انسان ترديد حاصل ميشود كه آيا خود مسجد را در آنسال تجديد بنا نمودهاند يا
آنكه در مسجد را تازه كردهاند. با در نظر گرفتن اينكه در آن ايام بيشتر مردم اين شهر مذهب تسنن داشتهاند كلمه «- قدس» ايكه در آن كتيبه بكار رفته ذهن را، با توجه بتعصب اهل سنت، بيشتر متوجه خود مسجد مينمايد و نه در آن. و در اينصورت خود سوآل ديگرى بدين شكل پيش ميآورد كه بنائى كه در سال 678 هجرى ساخته شده چگونه بعد از 32 سال آنرا «تازه كردهاند» مگر آنكه بگوئيم حوادث آنرا در اين فاصله ويران كرده و يا تاريخ پيدايش مسجد اوليه قديمتر از 678 بوده است.
با آنكه در 710 هجرى زبان تركى و آذرى در اين سامان رواج داشته سرودن ماده تاريخ بزبان فارسى قابل توجه ميباشد.
بارى مسجد فعلى از آثار دوران سلجوقى است و روزيكه براى باستانشناسان امكان مطالعه و تحقيق در سبك معمارى و مصالح بكار رفته در بنا فراهم شود تاريخ اصلى مسجد و تجديد بناى آن با دلايل و مدارك كافى روشن خواهد شد.
براى نگارنده ميسر نشد محل جامع قديم شهر را، كه بقول مورخان در چهار سوق بازار صليب شكل اردبيل قرار داشته است، تحقيق نمايد و آنرا با محل اين مسجد تطبيق كند . ظن قوى آنست كه اين مسجد برجاى آن ساخته شده است زيرا در اسلام جاى مسجد غير قابل تصرف است و طبعا ميبايد در محل آن مسجدى بنا شود و اگر چنين باشد ميتوان گفت كه اين مسجد برجاى اولين مسجدى ساخته شده كه گفتيم بوسيله اشعث بن القيس الكندى در سال 35 يا 36 هجرى در اردبيل بنا گرديد .
اين نظر را آتشكده بودن جاى مسجد نيز تأييد مينمايد زيرا طبق نوشته مورخان، مسلمانان بعد از فتح بلاد و شهرهاى ايران، آتشكدهها و معابد آنها را مبدل بمسجد ميكردند.
در مسجد جمعه فعلى سنگ ديگرى بوده است كه اين كتيبه بر آن نقر شده بود «در زمان خلافت شاه صاحب قران گيتىستان ابو المظفر سلطان حسين بن على بن عثمان البايندرى خان خلد اله ملكه و خلافته مال و مستوجهات قصبه محترمه اردبيل را بمبلغ چهل تومان تبريزى مخلدا و مؤبدا مقرر فرموده نشان جهانمطاع اصدار نمود بتاريخئيلان ئيل ثمان و سبعين و ثمانمانه (878).».
اين سنگ را گويا اداره فرهنگ و هنر اردبيل از بيم سرقت بساختمان اداره
در قديمى مسجد جمعه.
(در حاشيه بالاى لنگه سمت چپ كتيبهاى كه در متن كتاب بدان اشاره شده است باقى است).
و بعد بچينىخانه بقعه شيخ صفى الدين منتقل نموده و در آنجا نگهدارى ميكند.
قابل توجه است كه اين قبيل اشياء تاريخى در ايامى كه هيچگونه نظام و امنيتى در كشور ايران نبوده قرنهاى ممتدى در جاى خود باقى بوده است ولى در ايندوره كه ايران از امنيت سرتاسرى برخوردار است و قدرت دستگاههاى امنيت و انتظامى و قضائى كشور در همه جا سارى و جارى است گويهاى چهار گوشه صندوق شيخ صفى الدين، چهلچراغ مسجد آقا ميرزا على اكبر، سنگ پنجه مسجد جمعه و … يكى پس از ديگرى بسرقت رفته است.
بارى مأذنه مسجد بصورت گلدسته استوانه شكلى در كنار مسجد و بفاصله تقريبى پانزده مترى غرب شبستان اصلى قرار دارد و گويا در قديم كتيبهاى روى سنگ سماقى زيبائى بر آن نصب بوده است كه روسها پس از شكست قشون عباس ميرزا همراه اشياء نفيس و كتابهاى گرانبهاى بقعه شيخ صفى الدين آنرا نيز بردهاند.
در حال حاضر دو كتيبه سنگى در قسمت جنوبى بدنه گلدسته نصب است كه چون بر روى سنگ آهكى نقر شده سائيدگى يافته و خواندنش متعذر گرديده است.
در يكى از اين سنگها عباراتى بدين نحو بچشم ميخورد «چون پادشاه مغفرت پناه ميران شاه … و امير كبير با يزيد بسطامى … حضرت سلطان الزمان خاقان الدوران و … ملك المستعان سلطان غازى حسين … مالك ..»
مسجد جمعه جزو آثار باستانى به ثبت رسيده و اين امر بيش از پيش در خرابى دو كتيبه سنگى بر بدنه مأذنه مسجد جمعه.
آن مؤثر گشته است زيرا مردم حق ندارند در آن تعميراتى انجام دهند و براى سازمانهاى قانونى نيز عنوان «فقدان اعتبار» اقدام بتعمير آنرا متعذر ميسازد.
اردبیل در گذر گاه تاریخ جل 2 ص 180